سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گروهى او را پیش رویش ستودند ، فرمود : ] بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى‏شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى‏شناسم . خدایا ما را بهتر از آن کن که مى‏پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
 
جمعه 90 آبان 6 , ساعت 9:44 صبح

لعن یعنی طلب دوری از رحمت ذات حق تعالی برای افراد لعن شده، که همان عقوبت و عذاب الاهی است، چنان که از آیات قرآن کریم بر می آید.
سلام به ائمه گرچه به معنای طلب نوعی کمال عالی و عاری از هرگونه نقص و ضعف، از ذات حق تعالی برای آن معصومین (ع) است، اما بنابر معنای لغوی آن، بیانگر نوعی ادب و نهایت موافقت با مخاطب مورد سلام هم می باشد.
در خصوص تقدم لعن بر سلام این احتمالات را می توان ذکر کرد:
1. شعار اساسی هم? ادیان الاهی، لا اله الا الله است. هیچ فرستاده ای را قبل از تو نفرستادیم، مگر این که به او این مطلب را وحی کردیم: لا اله الا الله. کسی که نسبت به طاغوت کفر بورزد و ایمان به خدا داشته باشد، در این صورت به ریسمان محکم الاهی چنگ زده است.
پیام این آیات این است که توحید ناب، زمانی حاصل خواهد شد که قبل از آن، هیچ نوع شرکی به آن مشوب نباشد، لعن هم که نوعی برائت است تقدم دارد بر سلام که نوعی تولی است؛ زیرا همان طور که در روایات آمده است، کسی که تولی دارد اما تبری، ندارد همانند آدم یک چشم است که فضایل را دیده است ولی رذایل را ندیده است و بنابر روایتی کسی که تولی دارد اما تبری ندارد، دروغ گو است.
بنابراین تقدم لعن بر سلام می تواند اشاره ای و تأکیدی بر این واقعیت دینی مذکور باشد.
2. لعن ملعونین به خاطر زشتی های آنان است و سلام بر معصومین (ع) به خاطر زیبایی های رفتاری آنان است؛ در اسلام خشنودی و ناخشنودی از کاری در حکم انجام آن کار است. بنابراین اصل اخلاقی که برای خودسازی، اول پلیدی ها را باید از خود دور کرد و بعد خوبی ها را جلب کرد، در زیارت عاشورا نیز اول پلیدی های ملعونین را از دایره کمالات وجود خود دور می ریزد تا خوبی های معصومین (ع) که با سلام حاصل می شوند، آلوده به آن پلیدی ها نشوند.
3. در قرآن کریم، هم لعن آمده و هم سلام ، همان طور که در زیارت عاشورا هم لعن و هم سلام آمده است، اما موارد لعن در قرآن و زیارت عاشورا بیش از سلام می باشد، از باب مثال در زیارت عاشورا، لعن 21 بار و سلام 12 بار تکرار شده است. تقدم لعن بر سلام، همانند تکرار بیشتر لعن می تواند اشاره به این واقعیت باشد که لعن از اهمیت بیشتری برخوردار است، چرا که به طور عادت در مقام بیان مطالب آن مطلبی که از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد هم تکرار می شود و هم مقدم ذکر می شود.


جمعه 90 آبان 6 , ساعت 9:40 صبح

به یقین هر آغازی را سرانجامی و هر شروعی را پایانی است جز ذات اقدس خدا که هم آغاز است و هم انجام، زمان نیز از جملة آفریده شده های خدای تواناست و از این قانون نیز خارج نمی باشد از این رو برگه های پایانی کتاب زندگی را در زمین آخرالزمان می گویند
قرآن کریم نیز در ایات متعددی به دوران آخرالزمان اشاره کرده است و در معارف ارزشمند اسلامی نیز بارها این واژة آخرالزمان در دو معنای کلی به کار رفته است:
1. مدت زمانی که با ولادت پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ آغاز می شود و با شروع رستاخیز بزرگ پایان می یابد و از اینرو آن پیامبر رحمت را، پیامبر آخرالزمان نیز نامیده اند.
2. مدت زمانی که با ولادت حضرت مهدی(عج) آغاز می شود و همة اتفاقات عصر غیبت و عصر ظهور را در دل خود دارد و سپس با شروع قیامت پایان پیدا می کند. و اینک نیز از واژة آخرالزمان همین معنا را اراده می کنند و در هین معنا به کار می رود. و خود این قسم نیز دارای دو مرحله می باشد:
الف: دوران نخست که انسان به مراحل پایانی انحطاط اخلاقی رسیده، فساد اخلاقی و ستم همة جوامع بشری را فرا می گیرد و به تعبیر روایت جهان پر از ظلم و جور می شود.
ب: دوران دوم وعدة الهی تحقق پیدا می کند و آن منجی اعظم ظهور می کند و حکومتی جهانی تشکیل می دهد و به کفر ستیزی و ظلم ستیزی می پردازد و هستی را از عدالت پر می کند، امام رضا ع فرمودند: خداوند زمین را به دست قائم(عج) از هر ستمی پاک گرداند. و از هر ظلمی پاکیزه سازد و میزان عدل را در میان مردم نهد..» این قطعه از زمان که آخر الزمان نام گرفته است دارای نشانه هایی است که به برخی از آنها اشاره می کنیم گفتنی است این خصایص به دوران نخست از عصر آخرالزمان مربوط می شود که انسان در آن عصر به مراحل پایانی انحطاط اخلاقی و ستم می رسد:
1. روابط سود جویانه و استثماری: انسان در ارتباط با انسان دیگر، به سود و سرمایه می اندیشد و با همین انگیزه به میدان پیوندهای اجتماعی گام می نهد.
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: «... در آخر الزمان اقوامی بر مسلمانان سیطره یابند که تالب به سخن گشایند آنان را بکشند و اگر لب فرو بندند (خون) ایشان را مباح شمرند تا منابع درآمد آنان (و اموالشان) را ویژة‌خود سازند...»
2. گریز از دین: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ویژگی های انسان های این دوران را چنین شمرده است: «زمانی بر مردم خواهد آمد که دینشان در همهایشان خواهد بود و همتشان شکمشان و قبله هاشان زنانشان، برای طلا و نقره رکوع و سجود به جای می آورند. آن ها همواره در حیرت و مستی خواهند بود؛ نه بر مذهب مسلمانی اند و نه بر مسلک نصرانی.»
3. دنیا پرستی:
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون های مردم پلید می شود ولی ظاهرشان به طمع مال و دنیا آراسته می گردد؛ به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند، کارشان ریا و تظاهر است؛ خوف از خدا به دلشان راه نیاید و خداوند آن ها را به عذابی فراگیرد دچار سازد. آن ها چون غریق خداوند را می خوانند ولی خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند.»
4. آزمایشهای بزرگ
یکی دیگر از ویژگی های آخرالزمان امتحاناتی است که انسان ها در این دوران پشت سر می گذارند امام علی ـ علیه‎ السلام ـ می فرمایند: «و آن زمانی است که از فتنه ها نجات نمی یابد مگر مؤمنانی که بی نام و نشانند. اگر در حضور باشند، شناخته نشوند، و اگر غایب گردند، کسی سراغ آن ها را نمی گیرد، آن ها برای سیر کنندگان در شب طلمانی جامعه ها چراغ های هدایت و نشانه های روشنند، نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز، نه در پی اشاعة (فحشایند) و نه مردمی سفیه و لغو گو! اینانند که خداوند درهای رحمتش را به سوی شان باز می کند و سختی ها و مشکلاتی را از آن ها برطرف می سازد.»


جمعه 90 آبان 6 , ساعت 6:19 صبح

الإمام الباقر علیه‏السلام :
أدنَى السِّواکِ أن تَدلُکَ بِإِصبَعِکَ .
امام باقر علیه‏السلام :
کمترین مسواک ، آن است که با انگشت خویش ، مالِش دهى .
الکافی ، جلد 3 ، صفحه 23 ، حدیث 5 ، دانش نامه احادیث پزشکی : 1 / 382


جمعه 90 آبان 6 , ساعت 6:17 صبح

امام على علیه ‏السلام :
الجَلسَةُ فِی المَسجِدِ خَیرٌ لی مِنَ الجَلسَةِ فِی الجَنَّةِ ؛ فَإِنَّ الجَنَّةَ فیها رِضا نَفسی وَالجامِعَ فیهِ رِضا رَبّی .
نشستن در مسجد نزد من ، از نشستن در بهشت ، نیکوتر است ؛ زیرا در بهشت ، خشنودى من فراهم است و در مسجد ، خشنودى پروردگار من .
إرشاد القلوب: ص 218 ، عدّة الداعى: ص 194 ، بحار الأنوار: ج 83 ص 362 ح 16 .


جمعه 90 آبان 6 , ساعت 2:0 صبح

قال رسول الله - صلى الله علیه وآله -:
خصال ست ما من مسلم یموت فى واحدة منهن الا کان ضامنا على الله - عز و جل - ان یدخله الجنة منها رجل توضا فاحسن الوضوء ثم خرج الى مسجد الصلوة فان مات فى وجهه کان ضامنا على الله ؛
شش خصلت است که اگر هر مسلمان یکى از آنها را داشته باشد نمى میرد، مگر این که خدا ضمانت بهشت رفتنش را خواهد نمود، یکى از آن شش ‍ خصلت آن است که انسان وضو بگیرد، بهترین وضو، سپس جهت نماز به طرف مسجد (از خانه ) حرکت کند، پس اگر در این صورت بمیرد، خدا ضامن (بهشت رفتن او) خواهد بود.
(مستدرک الوسائل ، ج 1، ص 227)


جمعه 90 آبان 6 , ساعت 1:0 صبح

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می فروخت.

 
مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند.


توی بساطش همه چیز بود؛ غرور، حرص، دروغ، خیانت، جاه طلبی، و.... 


هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد؛ بعضی تکه ای از قلبشان را می دادند،


بعضی پاره ای از روحشان را، بعضی ها ایمانشان را می دادند، و بعضی ها آزادیشان را، ......


شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد. 


حالم را به هم می زد. دلم می خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.


 انگار ذهنم را خوانده بود، موذیانه خندید و گفت:


 من کاری با کسی ندارم، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم.


نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد.


می بینی آدم ها خودشان دور من جمع شده اند!!!!


جوابش را ندادم.


آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت: البته تو با اینها فرق می کنی، تو زیرکی و مؤمن.


زیرکی و ایمان، آدم را نجات می دهد. اینها ساده اند و گرسنه،


به جای هر چیزی، فریب می خورند.


از شیطان بدم می آمد، اما حرف هایش شیرین بود، گذاشتم حرف بزند و او هی گفت و گفت.........


ساعت ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود.


 دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم،


با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی چیزی از شیطان بدزدد،


بگذار یک بار هم او فریب بخورد.


به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی عبادت را باز کردم. اما،توی آن، جز غرور چیزی نبود.


جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب.


دستم را روی قلبم گذاشتم، نبود!!! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام.


تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم.


می خواستم یقه نامردش را بگیرم.


عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.


به میدان رسیدم، اما شیطان نبود.


آن وقت نشستم و های های گریستم. اشک هایم که تمام شد، بلند شدم.


بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را....!!!!!


و همان جا بی اختیار سجده کردم و زمین را بوسیدم،

 
 به شکرانه قلبی که پیدا شده بود!!!!


پنج شنبه 90 آبان 5 , ساعت 8:1 عصر

 

امام جواد علیه السلام می فرماید:
تا هنگامی که سپاسگذاری بندگان ادامه دارد افزایش نعمت های خداوند قطع نمیشود. 

.......................................................................... 

امام جواد علیه السلام می فرماید:
کسی که به سخن گوینده ای توجّه کند، خود را بنده ی او ساخته است؛
حال اگر سخن درباره ی خدا باشد، خدا را پرستیده است،
و چنانچه گفتارش شیطانی باشد، ابلیس را پرستیده است(تحف العقول ص 456)


پنج شنبه 90 آبان 5 , ساعت 7:57 عصر

 

ماه و مهر، هر دو از آسمان مدینه رخت بسته اند و غربت توس و بغداد صورت مغموشان را دربرگرفته است.بغداد مسموم شده وسایه انگشتان زهرآلود، روی تمام دیوارها و نخل‌ هایش سنگینی میکند و قهقهه کاخ‌نشینان، شبیه نهیب مار است، شبیه نعره مرموز جنایت...

ای پسر رسول خدا :

اگر عیسی در مهد لب به سخن گشود و یحیی در کودکی به نبوت رسید، تو تکرار تاریخ و دلالت قرآن در خاندان پیامبر اسلام بودى.

فرا رسیدن سالروز شهادت نهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت امام جواد علیه السلام ، در آخرین روز از ماه ذیقعده را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسگری علیه آلاف التحیة و السلام و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم . 

چگونگی شهادت:

در مورد شهادت امام جواد ( علیه السلام) یک دسته از روایات می‏گویند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت.

ولی روایتی دیگر می‏گوید: بعد از آنکه معتصم امام را به بغداد طلبید... به وسیله «اشناس» شربتی از پرتقال برای امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابی داوود و سعید بن خضیب و گروهی از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده است شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این بگفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: در شب آن را می‏نوشم. اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الان یخ آن آب می‏شود و اصرار کرد و امام ( علیه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشید» .
در جای دیگری آمده است که ابن ابی داوود بعد از ماجرایی مربوط به قطع دست سارق که امام ( علیه السلام) دیگران را مجاب کرد و معتصم به سخن امام عمل کرد و حرف دیگران را رد کرد، معتصم را به کشتن امام تحریک کرد. ابن ابی داوود می‏گوید: «پس به معتصم گفتم: خیر خواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است و من واجب است و من در این جهت سخنی می‏گویم که می‏دانم با آن به آتش (جهنم) می‏افتم!
معتصم گفت: آن سخن چیست؟گفتم: (چگونه) امیرالمؤمنین برای امری از امور دینی که اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع کرد و حکم آن حادثه را از آنان پرسید و آنان حکم آن را به طوری که می‏دانستند گفتند و در مجلس، اعضای خانواده امیرالمؤمنین و فرماندهان و وزراء و دبیران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه که در مجلس می‏گذشت گوش می‏دادند... آنگاه به خاطر گفته مردی که نیمی از مردم به امامت او معتقدند و ادعا می‏کنند او از امیرالمؤمنین شایسته‏تر به مقام او است، تمامی سخنان آن علماء و فقهاء را رها کرد و به حکم آن مرد حکم کرد؟ !
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیر خواهیت به تو پاداش نیک عطا کند!
پس در روز چهارم یکی از دبیران وزرایش را مأمور کرد تا ابوجعفر ( علیه السلام) را به منزل خود دعوت کند، او چنین کرد ولی ابوجعفر ( علیه السلام) نپذیرفت و گفت: تو می‏دانی که من در مجالس شما حاضر نمی‏شوم. آن شخص گفت: من شما را برای ضیافتی دعوت می‏کنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذاری و من با ورود شما به منزلم متبرک شوم. و فلان بن فلان از وزرای خلیفه دوست دارد خدمت شما برسد.
پس آن حضرت ( علیه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسمومیت کرد و مرکب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( علیه السلام) فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو برای تو بهتر است!
پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اینکه رحلت نمود.

نتیجه گیری:
امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سال 220 هـ.ق در بغداد به واسطه سمی که به آن حضرت داده شد به شهادت رسیدند. مسبب اصلی این اقدام زشت خلیفه عباسی معتصم برادر مأمون بوده است. عموم مورخان و محدثان قائلند که این سم توسط ام الفضل همسر ایشان به آن حضرت داده شده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ منتهی الآمال: شیخ عباس قمی.
2ـ الامام الجواد من المهد الی اللّحد، سید محمد کاظم قزوینی.


پنج شنبه 90 آبان 5 , ساعت 6:20 عصر

اشاره

با توجه به تحول شگرفی که در ملت ایران، به ویژه جوانان به واسطه نفس قدسی و گرم امام به وجود آمد و نقش عظیم ایشان در هدایت انقلاب کبیر اسلامی که از بزرگ‌ترین ثمرات آن، احیای دین در جهان امروز است،‌ بازنگری رهنمودهای آن روح الهى، ضروری است. ازاین‌رو، در این مقاله، سعی شده است رابطه امام خمینى(ره) و نسل جوان در رهنمودها،‌هشدارها، اظهار علاقه و ارادت‌های ایشان بررسی شود.

انس با قرآن و دعا

امام خمینی(ره) در توصیه به فرزندشان، حاج سید احمد خمینی می‌نویسد:‌«فرزندم! با قرآن این کتاب معرفت آشنا شو؛ اگرچه با قرائت آن، و راهی از آن به سوی محبوب باز کن. ... پسرم!‌دعاها و مناجات‌هایی که از ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است،‌بزرگ‌ترین راهنماهای آشنایی با او ـ جلّ ‌و علا ـ است و والاترین راهگشای عبودیت و رابطه بین حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهی و وسیله انس با اوست و... وسوسه‌های بی‌خبران تو را از تمسک به آنها و اگر توانی از انس با آنها غافل نکند».[1]

فقط انگیزه الهی

رابطه با خدا، ‌فطری‌ترین، اصولی‌ترین، ‌کارسازترین و زیباترین رابطه است. امام خمینى(ره) درباره این رابطه سفارش می‌فرماید:‌»دانشگاه‌ها را باید شما رو به خدا ببرید،‌رو به معنویت ببرید و همه درس‌ها هم خوانده بشود، همه درس‌ها هم برای خدا خوانده بشود».[2]
ایشان در وصیت‌نامه خویش به جوانان توصیه می‌کند:‌»این‌جانب به همه نسل‌های حاضر و آینده وصیت می‌کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزه الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است،‌از دست ندهید».[3]و همچنین می‌فرماید: «من برای آنکه شما جوانان شایسته‌ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید».[4]

پالایش روح

امام خمینی(ره)، درباره پالایش روح می‌فرماید: «از حالا که جوان هستید و قوای جوانی محفوظ است، جدیت کنید به اینکه هوای نفس را از نفس خودتان خارج کنید»[5] و در جای دیگر می‌فرماید:‌«اسلام آن‌قدر که با تهذیب این بچه‌های ما و جوان‌های ما کوشش دارد، ‌به هیچ چیز کوشش ندارد».[6]

دنیا را به چیزی نگیرید

جذابیت‌ها و ظواهر دنیا آن‌قدر لذت‌بخش است که نه تنها مردم عادى، بلکه بزرگان را به خود جذب می‌کند و فقط هنر مردان خداست که می‌توانند از این دام رهایی پیدا کنند. امام خمینى(ره) در این باره می‌فرماید: «توجه کنید که دنیا را به چیزی نگیرید. توجه کنید که همه رفتنی هستیم و باید به خدای تبارک و تعالی نزدیک بشویم تا آنجا ما را راه بدهند».[7]
در جای دیگر نیز می‌فرماید:‌»اموری که مربوط به این عالم است، گذراست. زودگذر هم هست و پیروزی‌ها و شکست‌ها و خوشی‌ها و ناخوشی‌های این دنیا بیش از چند روزی و مقدار اندکی پایدار نیست. آنچه برای من و شما می‌ماند، آن چیزی است که در درون خودتان تحصیل کرده باشید. باور کنیم که خدای تبارک و تعالی حاضر است. باور کنیم که همه چیز به دست اوست».[8]

توبه

امام خمینی در این‌باره می‌فرماید:‌«بهار توبه، ایام جوانی است که بار گناهان، کمتر و کدورت قلبی و ظلمت باطنى، ناقص‌تر و شرایط توبه، سهل‌تر و آسان‌تر است».[9]

خودباورى

امام خمینی(ره) با اشاره به تلاش دشمن برای ناامید کردن جوانان و انکار پیشرفت‌های عظیم ملت ایران، تأکید می‌کرد دشمن می‌خواهد به جوان ایرانی القا کند که بدون وابستگی به قدرت‌ها به جایی نخواهد رسید و از این راه، انگیزه حرکت و پیشرفت را از ملت و جوانان ایران بگیرد، ولی موفق نخواهد شد. حضرت امام در مورد قدرت سازندگی جوانان بر خودباورى جوانان و خوداتکایی و ابتکار و تلاش علمی آنان تأکید می‌ورزید و می‌فرمود: «جوان‌های ما اثبات کردند که می‌توانند خودشان عمل بکنند و شما مطمئن باشید که در درازمدت،‌شما همه کار می‌توانید بکنید. همان­طوری که با شجاعت، ابرقدرت‌ها را خارج کردید، با شجاعت در فرهنگ خودتان کار بکنید و در کارهای خودتان،‌خودتان عمل بکنید و اتکای خودتان را هر روز به خارج کم بکنید و یک وقتی برسد که هیچ اتکا به خارج،‌ما نداشته باشیم و همه چیز را خودمان تهیه کنیم».[10]
ایشان در جای دیگر بر این مطلب تأکید می‌کند:‌»ما باید این را بفهمیم که همه چیز هستیم، و از هیچ­کس کم نداریم. ما که خودمان را گم کرده بودیم، باید این خودِ گم­کرده را پیدا کنیم».[11]

مبارزه علمی و عملى

امروز دیگر مبارزه ما، مبارزه با سلاح و توپ و تفنگ نیست؛‌زیرا دشمن دریافته است که اراده‌های پولادین ایرانی با این اسلحه‌ها از پای نمی‌نشیند. اکنون مبارزه،‌مبارزه علمی و تلاش و کوشش در راه تحقق اهداف است. رهبر کبیر انقلاب که با ژرف‌نگری خود این انقلاب را به پیروزی رساند، برای ادامه این راه، ما را چنین راهنمایی می‌کند: «من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان، به این سرمایه‌ها و ذخیره‌های عظیم الهی و به این گل‌های معطر و نوشکفته جهان اسلام سفارش می‌کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگی خود را بدانید و خودتان را برای یک مبارزه علمی و عملى بزرگ تا رسیدن به اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید».[12]
نیز در جای دیگر می‌فرماید: «بهترین و مؤثرترین مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم و دین و دنیاست و خالی‌کردن این سنگر و دعوت به خلع این سلاح خیانت به اسلام و مملکت اسلامی است».[13]

حفظ استقلال و نفی وابستگى

امام بر استقلال به اندازه ای بود که محاصره اقتصادی ایران از سوی امریکا را یک پیروزی برای ملت ایران دانست، تا به این ترتیب، جوانان و متخصصان داخلى، نوآوری‌ها و اختراعات خود را بروز دهند. ایشان در این باره فرمود: «حصر اقتصادى، جوانان ما را بیدار کرد و فهمیدند خودشان باید کار کنند و زحمت بکشند تا احتیاجی به خارج نداشته باشند.» [14] و در جای دیگر فرمود: «فرزندان عزیزم! دیگر این شمایید که باید هر چه بیشتر کوشش کنید تا نهال آزادی و استقلال کشور را آبیاری کنید».[15]

اصلاح مملکت

«شما جوانان... باید با وحدت کلمه، با اسلام،‌با ایمان از این نهضت تا اینجا که آمده‌اید، از اینجا به بعد هم به جلو بروید. باید همه ریشه‌های استبداد و استعمار را از این مملکت بکنید. باید این مملکت را پاک‌سازی کنید... به نیروی شما جوانان باید این مملکت اصلاح بشود».[16]

بیداری در مقابل توطئه‌های دشمنان

امام خمینی(ره) در بخشی از وصیت‌نامه خود می‌فرماید: «از جوانان، ‌دختران و پسران می‌خواهم که استقلال و آزادی و ارزش‌های انسانی را، ولو با تحمل زحمت و رنج، ‌فدای تجملات و عشرت‌ها و بی‌بندوباری‌ها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بی‌وطن به شما عرضه می‌شود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده،‌جز تباهی شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخایر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگی کشیدنتان و مصرفی نمودن ملت و کشورتان به چیز دیگر فکر نمی‌کنند و می‌خواهند با این وسایل و امثال آن شما را عقب­مانده و به اصطلاح آنان، «نیمه­وحشی» نگه دارند».
در سفارش به این امر مهم نیز می‌فرماید: «شما جوانان برومند، شما محصلین ارجمند که امید من هستید و نوید من هستید، باید در هر جا که هستید، در هر جایی از ایران که هستید، باید بیدار باشید، با بیداری از حقوق خودتان دفاع کنید».[17]

حفظ دانشگاه‌ها از انحراف

امام خمینی(ره) به اثرگذاری دانشگاه بر جامعه کنونی و آینده معتقد بود و نجات کشور از انحرافات را در گرو نجات دانشگاه‌ها می‌دانست و می‌فرمود:‌»به همه نسل‌ها توصیه می‌کنم برای نجات خود و کشور عزیز و اسلام آدم‌ساز،‌دانشگاه‌ها را از انحراف و غرب و شرق‌زدگی حفظ و پاسداری کنید و با این عمل انسانی ـ اسلامی خود، دست قدرت‌های بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید. ... . پس اکنون که دانشگاه‌ها و دانش‌سراها در دست اصلاح و پاک‌سازی است، بر همه ما لازم است با متصدیان کمک کنیم و برای همیشه نگذاریم دانشگاه‌ها به انحراف کشیده شود و هر جا انحرافی به چشم خورد، با اقدام سریع به رفع آن کوشیم. و این امر حیاتی باید در مرحله اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاه‌ها و دانش سراها انجام گیرد که نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است».[18]
ایشان در ادامه به جهت تأکید بر این مطلب می‌افزاید: «وصیت این‌جانب به جوانان عزیز دانش‌سراها و دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادی خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد».[19]

یأس؛ هرگز

از نقشه‌هایی که دشمنان ما پس از شکست باورنکردنی برای ما کشیدند، تلقین روحیه یأس و ناامیدی در میان ملت، به ویژه جوانان است تا به آنها القا کند نمی‌توانند کشور را بدون وابستگی به غرب اداره کنند. امام با هوشیارى، همیشه به ملت امیدواری می‌داد و آنها را از ناامید شدن منع می‌کرد: «یکی از جنود ابلیس، یأس است، در اموری که انسان باید با امید و طمأنینه و تسلیم عمل بکند و شیاطین ایجاد یأس می‌کنند و با ایجاد یأس جوان‌های ما را در آن مسائلی که باید تصمیم جدی پیش بروند، گاهی سست می‌کنند».[20]

دفاع از اسلام

امام خمینی(ره) می‌فرماید: «شما جوانان تحصیل‌کرده در هر جا هستید، وظایف خطیری دارید. وظیفه دفاع از اسلام که به عهده هر فرد مسلم است، وظیفه دفاع از میهن و استقلال آن، وظیفه شناساندن اسلام بزرگ به جوامع بشرى. بکوشید و خود به احکام اسلام عمل کنید و دیگران را وادار به عمل کنید و پرده‌های ضخیمی که کجروان بر چهره نورانی اسلام افکنده‌اند را برطرف کنید. باید اشخاص و طلاب جوان که مشغول به تحصیل هستند، علاوه بر تحصیل، بروند و تبلیغ کنند».[21]

آگاه ساختن ملت‌ها

امام خمینی(ره) دراین‌باره می‌فرماید:‌»بر شما جوانان ارزنده اسلام که مایه امید مسلمین هستید، لازم می‌باشد که ملت‌ها را آگاه سازید و نقشه‌های شوم و خانمان­سوز استعمارگران را برملا نمایید.»[22] ایشان و در جایی دیگر می­فرماید: «بر شما جوانان روشن­فکر است که از پا ننشینید تا خواب­رفته­ها را از این خواب مرگ­بار برانگیزانید، و با فاش کردن خیانت­ها و جنایت­های استعمارگران و پیروان بی­فرهنگ آنها، غفلت­زده­ها را آگاه نمایید».[23]

پیوند حوزه و دانشگاه

«لازم است طبقات محترم روحانی و دانشگاهی با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشن­فکر دانشگاه‌ها به روحانیت احترام بگذارند...؛ چنان‌که روحانیون محترم باید به طبقه جوان روشن­فکر که در خدمت اسلام و کشور اسلامی است و به همین جهت مورد حمله عمال اجانب است، احترام گذاشته، آنها را چون فرزندانی عزیز و برادرانی ارجمند بدانند».[24]

پی نوشت ها :

[1]. وعده دیدار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1374، چ 1، صص 83 و 84.
[2]. کلمات قصار پندها و حکمت‌ها، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1372، چ 1، ص 200.
[3]. بخشی از وصیت‌نامه الهی ـ سیاسی امام خمینى(ره).
[4]. همان.
[5]. کلمات قصار پندها و حکمت‌ها، ص 216.
[6]. همان.
[7]. صحیفه نور، ‌ج 20، صص 3 و 4.
[8]. همان.
[9]. کلمات قصار، پندها و حکمت‌ها، ص 216.
[10]. صحیفه نور، ج 16، ص 63.
[11]. کلمات قصار و پندها و حکمت‌ها، ص 73.
[12]. صحیفه نور، ج 20، ص 241.
[13]. جوانان از دیدگاه امام خمینى(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1378، چ 5، ص 309.
[14]. همان.
[15]. کلمات قصار پندها و حکمت‌ها، ص 114.
[16]. جوانان از دیدگاه امام خمینى(ره)، ص 167.
[17]. کلمات قصار، پندها و حکمت‌ها، ص 217.
[18]. بخشی از وصیت‌نامه الهی ـ سیاسی امام خمینى(ره).
[19]. همان.
[20]. جوانان از دیدگاه امام خمینى(ره)، ‌ص 314.
[21]. همان، ص 110.
[22]. کلمات قصار پندها و حکمت‌ها، ص 218.
[23]. جوانان از دیدگاه امام خمینی(ره)، ص 107.
[24]. همان، ص 123.


پنج شنبه 90 آبان 5 , ساعت 6:3 صبح

رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله :
لا یَزالُ المَلائِکَةُ تُصَلّی عَلى أحَدِکُم ما کانَ فِی المَسجِدِ ، وتَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لَهُ ، اللّهُمَّ ارحَمهُ .
پیامبر اکرم صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله :
بر هر یک از شما ، تا زمانى که در مسجد است ، همواره فرشتگان درود می فرستند و می گویند : خداوندا! او را ببخشا . خداوندا! مورد رحمت خویش قرارش ده .
المصنّف لعبد الرزّاق: ج 1 ص 580 ح 2210 عن أبی هریرة ، کنز العمّال: ج 7 ص 324 ح 19084 .


<   <<   6   7   8   9   10      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ