سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که مصیبتهاى خرد را بزرگ داند ، خدا او را به مصیبتهاى بزرگ مبتلا گرداند . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 92 مرداد 6 , ساعت 9:0 صبح

نکاتی که پیش از احیاء باید به آنها توجه داشت !!

شبهایی که به نام شب قدر موسوم اند، شاهد برگزاری مراسم احیاء از سوی مساجد و حسینه و ... می باشیم که هر یک مقید به انجام مراسم دعا و نیایش از پاسی از شب تا هنگام سحر بوده و در این میان شب زنده داران عزیز نیز که به امید بهره معنوی بیشتر قدم به مراسم گزارده اند پا به پای آنان تا سحر بیدارند.



یک سؤال، آیا حق مطلب در باب شب زنده داری در شب قدر ادا شده؟ افراد هنگام پایان مراسم آن لذت معنوی را چشیده اند و یا صرفا موظف به اتمام دعای جوشن کبیر و به سر گرفتن قرآن بوده و در این بین مرارت ها نیز تحمل نموده اند؟

چگونگی شکل گیری محافل

مسئولین و نمایندگان محافلی که به برگزاری احیاء در شبهای قدر می پردازند مطمئنا با تأسی از احادیث و روایات دست به اقدام چنین حرکت زیبایی زده اند از آن جمله: امام کاظم (علیه السلام ) فرموده است، هر کس شب قدر غسل کند و تا طلوع سپیده، شب‏زنده‏دارى کند، از گناهان خود بیرون مى‏رود.( روضة الواعظین/ ترجمه مهدوى دامغانى/ 556) 

و در روایت هست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی گذاشتند در این شب کسی از خانواده اش بخوابد. محافلی که در این زمینه برگزار می شوند نیز در راستای همین هدف تشکیل شده اما نکته اینجاست که متأسفانه توجه به تشریع و دعاهای خاص و اهتمام به چارچوب و قواعد تعیین شده هدف اصلی از شب زنده داری را در انزوا قرار می دهد.

گام به گام با مراسم شب زنده داری

بعد از افطار، هنگامی که پاسی از شب گذشت مراسم احیاء شروع می شود ، بعد از تلاوت قرآن و سخنرانی، دعای جوشن کبیر قرائت می گردد؛ دعایی طولانی که با قرائتی آرام  و کند زمان بیشتری را نیز از انسان سلب کرده و تاب و توان را از او می ستاند و پس از آن، مراسم قرآن به سر گرفتن آغاز می شود، و این در حالی است که شب زنده داران ناگزیر خستگی را در خود احساس خواهند کرد چرا که جایی برای تکان خوردن و از جا برخاستن و استراحتی کوتاه نداشته و چندین ساعت در یک جا نشسته اند و همین در ایجاد خستگی و بی حالی در آنان کافیست.

یادمان باشد این شب که آن را بهتر از هزار ماه می دانند، دل می خواهد،عشق می خواهد،خلوتی از سر جان می طلبد، ما این شب را نباید مفت ببازیم ، باید عمق قلبمان را کنکاش کنیم با اشک دیده و نور شب قدر شست و شویش دهیم

و حال در این حال غریب و ناخوشایند قرآنی سنگین به سر گرفته و در حین قرائت قرآن نوحه سرایی نیز ضمیمه آن شده و شب زنده دار را برای اتمام هر چه زودتر مراسم بی تاب تر می سازد، اینجاست که باید به مس?لین برگزاری مراسم و خود شب زنده دار خسته نباشید گفت!!!  اجرکم عند الله

شب زنده داری و احیاء، چرا و چگونه

لحظه شماری برای به پایان رسیدن این مراسم و این شب عزیز؟! پس حضور در این مجالس برای چیست؟ چرا مکان و  نحوه قرائت دعا باید به گونه ایی باشد که تاب و تحمل را از فرد ربوده و با به پایان رسیدن آن سرور و شادی، وجود فرد را فرا گیرد؟ ( روی کلام ما عام نیست، خوشبختانه هستند افرادی که در این محافل نیز گوی سبقت را از دیگران ربوده و به مقصود متعالی خویش رسیده اند.)

آنچه در این میان توجه جدی می طلبد این است که دعا خوانان محترم توجه داشته باشند که در میان دعا نوحه نخوانند،برای استراحت مجلس ، نوحه سرایی نکنند، صد البته که ذکر مصیبت اهل بیت و یادآوری شأن والایشان در شب های قدر وظیفه ماست اما نه در میان دعا، دعاها چون نقشه گنجی هستند که دقیقا باید مطابق آن پیشرفت و نباید فرازهایی را به اختیار خود چندین مرتبه تکرار کرد. و از بعضی دیگر گذشت ، باید دعا خوان با طمأنینه و صدایی خوش سعی کند که مردم را در مضامین والای دعا غرق کند.

قابل توجه متولیان هیئت ها و مساجد

آنچه دراین مراسم مغفول واقع میشود ارتباط است، ارتباط با خدا، راز دل با او گفتن، از خود، نزد او شکایت بردن و رابطه صمیمانه با محبوب ایجاد کردن. عبادت در شبهای قدر ما تبدیل شده است به تا صبح بیدار ماندن به قیمت خواندن دعا از رو و مقید شدن به قرائت برخی از آیات و .... که همین که تمام آنان را طبق برنامه هیئت پیش برویم برایمان کافی است ،حضور اکثر ما در محافل احیاء نیز راهکاری برای خواب نرفتمان است و این حقیقتی است که باور آن شاید کمی سخت باشد.

یادمان باشد این شب که آن را بهتر از هزار ماه می دانند، دل می خواهد،عشق می خواهد،خلوتی از سر جان می طلبد، ما این شب را نباید مفت ببازیم ، باید عمق قلبمان را کنکاش کنیم با اشک دیده و نور شب قدر شست و شویش دهیم .

عبادت ما به بیدار ماندن و خواندن دعاها و آیاتی به زبان عربی و یک از نود آن را متوجه نشدن فروکاسته شده و این شب زنده داری نیست بیدار باش و یا بهتر بگویم خواب خرگوشی است . چشمانت باز است اما خوابی! و مصداق کلام  امیرالمومنین اینجا هویدا می شود که می فرمایند: چه بسیار روزه گیرى که از روزه خود بهره‏یى جز تشنگى ندارد و چه بسیار نمازگزارى که از آن بهره‏یى جز رنج براى او نیست. ( روضة الواعظین / ترجمه مهدوى دامغانى /  556) در این حالت، جز رنج بیدار باش چیز دیگری عایدت نمی شود. در حالی که مراد از این شب زنده داری ها گره زدن دل و روح آدمی با خداست.  

شب زنده داری یا خود زنده داری؟

احیاء شب قدر به بیدار بودن شب تا سحر خلاصه نمی شود این بیدار بودن هدفی پشتش نهفته است و آن عبادت است، بله، قرائت دعا و قرآن نیز در این شب عبادت است اما به قول شاعر :

میان ماه من تا ماه گردون       تفاوت از زمین تا آسمان است

از بزرگترین اهداف احیاء و شب زنده داری ها رجوع و بازگشت به خداست، هدف برقرار کردن  ارتباط دلی و روحی با خداوند متعال است نه صرف ایراد کردن دعاهایی که با حال کسالت و بی توجهی،صرفا لقلقه زبان بوده و آبی از آن گرم نمی شود.

این روزها بازار وردها بسی گرم و شلوغ است، ارتباط با خدا به وردی که سابق میان مردم رایج بوده فروکاسته شده و متأسفانه افراد به دعا به چشم همان ورد نگاه می کنند که چطور بخوانند و چند بار تکرار کنند.

امام کاظم (علیه السلام ) فرموده است، هر کس شب قدر غسل کند و تا طلوع سپیده، شب‏زنده‏دارى کند، از گناهان خود بیرون مى‏رود

شب قدر نیز از این امر مستثنی نیست، غافل از آنکه با یک جمله و سخنی که از اعماق وجودت بر می آید می توانی شب قدر را قدر نهی و با یک استغفرالله که از صمیم قلب به زبان می آوری رحمت خداوندی را شامل حالت کنی، و با لحظه ای خلوت کردن با خدای خود  و در دل کردن با او رابطه ات را با ذات یگانه اش محکم تر و عمیق تر سازی. بدان آنچه در این بین حائز اهمیت است شوق و نشاط در برقراری ارتباط با خداست، نه تحمل رنج بیداری شب تا صبح و در آخر دست خالی به خانه خویش بازگشتن.

 شرکت در مراسم و محافل احیاء درست است که در بردارنده فواید و نتایج مطلوبی نیز هست اما آیا در میان این خستگی محافل و شلوغی و ازدحامش می توان راهی به سوی خلوت با خدا یافت ؟ آیا نمی توان فرصت را طلائی ساخت و به جای پرداختن به اورادی خاص روح و دل شب زنده دار را، آن هم نه در چند ساعت بلکه در زمان کمتری به گونه ایی که از شب زنده داریش شادمان باشد، صیقل داد؟ چه نیکوست ای دوست عزیز اگر محفلی را ترتیب می نهی هدفت بیدار کردن دلهای شب زنده داران باشد نه باز نگاه داشتن چشمانشان.

بیایم و این شب های نورانی را بابرنامه ریزی در همه ابعاد به بهترین وجه بگذرانیم باشد که جان های تشنیمان سیراب شده و آمرزیده و حاجت روا گردیم . آمین

زینب مجلسی راد              

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


یکشنبه 92 تیر 30 , ساعت 1:30 عصر

http://www.arshiyankavir.ir/images/banners/habibdelha.gif


سه شنبه 92 تیر 25 , ساعت 8:34 صبح
  چهارده توصیه حیات‌بخش از آیت‌الله دهکردی   تمام همت خود را صرف آبادانی آخرت کن، خداوند کارهای دنیایی را سامان می‌دهد و آسان می‌کند همیشه با وضو باش تا خداوند باطن و جان تو را منور کند...   خبرگزاری حوزه: یکی از مردان الهی آیت‌الله سید ابوالقاسم نجفی حسینی دهکردی ابن سیّد محمد باقر بن ابراهیم دهکردی، فقیهی مجتهد و عالمی فاضل، از بزرگان و مدرّسان اصفهان بود.پیشینه گروهی از سادات محترم که نسب‌شان به عبدالله فرزند امام سجاد ( علیه السلام ) می رسد، از گذشته‌های دور در شهرکرد، که نام قدیم‌اش « دهکرد » بود، رحل اقامت افکنده بودند. سید محمدباقر دهکردی ( والد مکرم آیت اله سید ابوالقاسم دهکردی ) در زمره این افراد به شمار می‌رفت. او با زهد و پرواپیشگی، روزگار می‌گذرانید و مورد احترام مردم آن دیار بود. ماه رجب برای سید محمد باقر، حرمت و فضیلت ویژه‌ای داشت و به توصیه اجدادش در این ایام به روزه‌داری، ذکر و دعای بیشتری می‌پرداخت و با این برنامه، روح و روان خویش را در جویبار معنویت شست و شو می‌داد. او با گرامی‌داشت ماه رجب و شعبان، به استقبال ماه با برکت رمضان می‌رفت، در رجب سال 1272 هجری قمری ( مطابق با 1234 هـ. ش ) شوق و هیجان سید محمد باقر دو چندان شد، زیرا صاحب فرزندی شد که به نام جدش، او را ابوالقاسم نامید.سید محمد باقر، از همان ایام که ابوالقاسم کودکی بیش نبود، در اندیشه آینده‌ای پربار برای او بود تا در سایه تلاش و پرورش‌های اخلاقی، طریق هدایت را بپیماید و به سوی کمال گام بردارد و به نشر حقایق اسلامی مبادرت ورزد. پرورش یافتن در دامان مادری متدین و پدری پرهیزگار و خوش خو، نخستین مکتب تربیتی ابوالقاسم بود. او در این فضای باصفا، در کنار رشد جسمانی، با فضیلت‌های دینی خو گرفت و شور و اشتیاق فراگیری دانش اسلامی در اعماق وجودش جوانه زد و با این شیوه‌های پرورشی به دنیای نوجوانی پا نهاد و خواندن، نوشتن و مقدمات علوم اسلامی را آموخت.مهاجرت به نجف اشرف سید ابوالقاسم از محضر آخوند ملا محمد حسن اصفهانی مشهور به " کوهی "، دایی خود ( که پرورش یافته مکتب حکیم سبزواری بود. ) و ... استفاده کرد. شاید تأثیر آموزش‌ها و توصیه‌های این عالم فاضل بود که او را به حکمت و فلسفه راغب کرد. مرحوم دهکردی پس از پایان تحصیلات خویش در اصفهان به عتبات عالیات عزیمت کرد و در حوزه های علمیه "سامرا " و "نجف اشرف " به تکمیل آموخته های خویش نزد بزرگانی چون ملا فتح علی سلطان آبادی، آخوند خراسانی و میرزامحمدحسن شیرازی پرداخت.او به خوبی دریافت که دنیای اسلام نیازمند تحصیل و تحقیقی است تا مسلمانان را از بند استعمار برهاند و استکبار جهانی را در انزوا قرار دهد و چنین دانشی را استادش دارا بود و مشاهده می‌کرد که او ضمن آن که در میدان اندیشه و تفکر، خستگی نمی‌شناسد و اکثر اوقاتش در تحقیق و تدریس می‌گذرد و شاگردان را مجذوب خود می‌کند، از توطئه‌های ابر قدرت‌ها هم غافل نیست و درصدد آن است که مسلمانان را از خواب غفلت بیدار و آنان را بر ضد توفان استعمار بسیج کند. بدین گونه، رفتار و تدریس و تربیت میرزا باعث شد که هریک از شاگردانش همچون انوار فروزان ،ظلمت‌ها را از بین ببرند و بخشی از دنیا را به عطر جانبخش علم و درایت خویش معطر گردانند. وی در نجف نزد شیخ زین العابدین مازندرانی و حاج میرزا حسین نوری تلمّذ نمود و به فراگیری علوم دینی و مذهبی رایج پرداخت و در سن بیست و پنج سالگی موفق به دریافت درجه اجتهاد گردید و پس از دریافت اجازه روایت احادیث از علمای بزرگ آن زمان به اصفهان دعوت شد. بازگشت به اصفهانسید ابوالقاسم دهکردی در حدود سال 1309 هـ . ق. پس از افزایش اندوخته‌های علمی و ارتقا به مقامات فقهی و اصولی در حوزه‌های علمیه سامرا و نجف که حدود هفت سال طول کشید، به اصفهان بازگشت و در مدرسه صدر این شهر در کنار علمایی چون "جهانگیرخان قشقایی" و "عبدالکریم جزی" به تدریس مفاهیم اعتقادی و دینی و تحقیق و نیز تربیت طلاب پرداخت ( که ماحصل این فعالیت علمی و دینی تربیت شاگردانی چون آیت الله حاج آقا رحیم ارباب و آیت الله سید عبدالحسین طیب بوده ) و ضمن این برنامه‌ها با تهذیب نفس و پارسایی، مدارج معنوی را طی کرد و با ملکوت انس گرفت و با ارتزاق از عالم معنویت به افکار بلندی در حکمت و عرفان رسید و از بزرگترین علمای عصر خود قلمداد گردید. بسیاری از فضلای اصفهان که حتی خود مشغول تدریس بودند، وقتی از مقامات والای علمی و معنوی این عالم ربانی مطلع شدند به محضرش شتافتند. سید ابوالقاسم دهکردی از رجال حدیث محسوب می‌شد و آیات عظامی چون امام خمینی، آیت‌الله مرعشی نجفی، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سید محمدتقی موسوی احمدآبادی، آقارحیم ارباب و معلم حبیب‌آبادی از وی اجازه نقل حدیث و اجتهاد دریافت کرده‌اند. * آثار و تألیفات :آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی ( ره ) آثار ارزشمندی در علوم اسلامی از خود به یادگار نهاد که از آن جمله می توان به تالیف بیش از پانزده جلد کتاب و رساله در زمینه های دینی و مذهبی اشاره کرد که از آن میان " رساله علمیه " و کتاب " منبر الوسیله " ایشان به چاپ رسیده است .منبرالوسیله یا وسیلة المنابر که آن را وسیله نیز گویند. ( در دو مجلّد که مجلدی از آن ـ همان گونه که اشاره شد ـ در توحید و مواعظ به نام وسیلة النجاه به طبع رسیده است. این کتاب اخیراً به اهتمام مجید جلالی دهکردی در قم چاپ شده است).حاشیه بر تفسیر صافی، حاشیه بر وافی، رساله‌ای فقهی در قبض، بشارات السالکین یا واردات غیبیّه، جنّت المأوی در اخلاق، حاشیه بر جامع عباسی، ذخیره‌ای در ادعیه و ختومات، رساله در طهارت، رساله عملیه جهت مقلدین ( به نام هدایه الانام )، شرح بر شرایع، در دو مجلد در طهارت و بیع، شرح فارسی بر کتب من لایحضره الفقیه، الفوائد در متفرقات، اللمعات فی شرح دعاء سمات، رساله در مباحث الفاظ، حاشیه بر نخبه حاجی محمد ابراهیم کرباسی، نور الابصار فی فضیله الانتظار، المتاجر، تقریر درس استادش مرحوم میرزا حبیب الله رشتی، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، رساله‌ای در طهارت، ینابیع الحکمه در تفسیر، شرح بر اصول کافی، تنقیح الاصول، تقریرات درس محقق رشتی با نظریات مؤلف در بحث الفاظ، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، شرح حدیث حقیقت کمیل بن زیاد که در کتاب منبر الوسیله ذکر شده است، السوانح و اللوائح (تاریخ اقامت ایشان در شیراز) از دیگر آثار این عالم دینی است.* وفات:سرانجام پس از هشتاد و یک سال زندگی با برکت که هفتاد سال آن در راه کسب معارف و افزایش توشه آخرت و تقوا سپری گردید، عالم ربانی آیت الله سید ابوالقاسم دهکردی (ره) بالاخره در شب یکشنبه ششم شوال سال 1353 هـ . ق ( دی ماه 1315 ه .ش ) در اصفهان به سرای سرور شتافت و میهمان قدسیان گشت.آموزه‌های روح ‌پرورآیة الله سیدابوالقاسم دهکردی آموزه های روح پرور و دل پذیری دارد که خاستگاه آن ها انوار فرقان ربوبی و کوثر علوی است که تشنگان فضیلت و جویندگان مکارم را می تواند در وصل به لقای حق مشعل فروزانی باشد . نمونه ای از این اندرزهای ارزنده تقدیم خوانندگان ارجمند می شود. * معاتبه نفس: سفارش می‌کنم تو را ای نفس خطاگر، غافل از آقا و پروردگارت و ذلیل دشمنانت، کاهل به مهمات امور و هدف و رسالت آفرینشت، چه بسیار عمر گران‌قدر را ضایع کردی... سوگ‌مندانه این سرمایه گران را تباه کردی و خود را به افسوس و حسرت همیشگی مبتلا (کردی). روحی را که پادشاهی توانا بر رساندن تو به سلطنت دائمی و جاودانه است، در زندان شهوات رنجور کردی و در غل و زنجیر و اسارت هوا و هوس گرفتار نمودی.* قلب سلیم: در گورستان تاریک و بی‌کس با کژدم‌ها و حشرات موذی چه خواهی کرد؟ در روزی که مال و فرزند سود ندهد و هر کس از دوستان و برادران و فرزندان خود می‌گریزد و در نجات خویش می‌کوشد. در روز قیامت حمایت‌گر و شفاعت‌گر تو کسی نیست، مگر آن‌که تو را قلبی سلیم باشد. من به تو راه رشد و صلاح را باز نمودم.* اکسیر جوانی:رحمت خدای رحمان مرا فراگرفت و به عبادت و مجاهدت نفسانی و اصلاح حال خود روی آوردم. به تحصیل علوم و معارف به شیوه پسندیده مشغول شدم و تلاش روزانه را به شب زنده‌داری متصل کردم. همواره و در جمیع حالات به خداوند متعال و رئوف پناه بردم و به اولیای خداوند، سروران خلایق و شافعان ضعیفان، ائمه اطهار علیهم‌السلام توسل داشتم.* اعتدال در امور: میانه‌روی را در همه کارها داشته باشید، تا به حسرت و پشیمانی و ندانم‌کاری گرفتار نشوید. *  برنامه عمر: اوقات عمرتان را سه‌بخش کنید: بخشی از آن را در تحصیل علوم، معارف و کسب کمالات و فضایل مصروف دارید؛ بخش دیگر را به عبادات و طاعات از روی اخلاص و توجه به کار گیرید و بخش سوم را به امورات مادی زندگی و تحصیل معاش مشغول باشید.* مقام انقطاع: تنها راه رسیدن به این مقام (انقطاع الی‌الله) پیراستن نفس از فرومایگی‌ها و کندن آن از دلبستگی به امور فانی و زودگذر و بازداشتن آن از هوس‌ها و بر فوق دنیا قدم نهادن و در برابر زرق و برق و جذبه‌های آن زهد ورزیدن و به مقامات اخروی و کارهای جاودانه و شایسته دل‌بستن است. * توصیه‌های حیات‌بخش:1-         سفارش می‌کنم جز خدا را بنده مباش. به هیچ‌کس جز او دل مبند و امید مدار. 2-         بین خود و خدای خود را اصلاح کن که در این‌صورت او کار تو را با خلق ساز کند و تو را به نزد آنان محبوب سازد .2- تمام هم خویش را صرف آبادانی آخرت کن؛ خداوند کارهای دنیایی را سامان دهد و آسان سازد.3- از خدا چونان که شایسته اوست، پروا گیر و در نهان و آشکار خود را در محضر او بین. او در همه کارها و گرفتاری‌ها راه را بر تو بنماید و کارها را به کام سازد.4- دعا برای پدر و مادر را پس از نمازها فراموش مکن، چه ترک آن، جفا به پدر و مادر است .5- قناعت را پیشه خود کن، چه گنجینه‌ای تمام‌نشدنی است . 6- از حرص و طمع و پیروی هوا بپرهیز، چه این خصلت‌ها، ذلت انحراف از حق و شرک به خدای عظیم را در پی‌آورد . 7- از شهرت و نام‌آوری بگریز، چه در خوب و بد آن آفت است . 8- در کسب کمالات بکوش، چه عزت دنیا و آخرت و سربلندی دو جهان در آن است . 9- نماز را در اول وقت به‌جای‌آور، تأخیر نماز از وقت آن، بدون عذر، تضییع و بی‌اعتنایی بدان است .10- هنگام نیایش و در عبادات، با تمام وجود، روی دل را به معبود بدار تا به مقامی پسندیده نایل آیی .11- همیشه با وضو باش تا خداوند باطن و جان تو را منور سازد.12- به گاه نماز، خلوت گزین، بر سجاده قرار گیر، دست را به نیایش بلند کن، چشم‌ها را برهم نه و یا به حالت افتادگی و تضرع درآور، دلت را به نماز بسپار و مقدمات آن را با آدابش به‌جای‌آور تا نفس متوجه خدا شود و از غیر ببرد و به خدای تعالی روی آورد .13- بر تو باد به نماز شب، زیرا چراغی فرا راهت در تاریکی قبر و عرصه قیامت خواهد بود. نماز شب، نشان انبیا و صالحان است .14- قرآن بسیار بخوان. دائم به یاد خداباش. همیشه در تفکر و اندیشه باش. نسبت به دنیا و زرق و برق آن زهد بورز
پنج شنبه 92 تیر 20 , ساعت 9:0 عصر
  خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه ای برای آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش برای خوشنودی او از یکدیگر پیشی گیرند.                                                                                                                          تحف العقول،ص236
چهارشنبه 92 تیر 19 , ساعت 10:48 صبح
فرا رسیدن ماه پرفیض و برکت رمضان، ماه بهار قرآن، ماه نور و رحمت و مغفرت، را به تمامی ملت مسلمان ایران تبریک و شادباش عرض می نمائیم
دوشنبه 92 تیر 17 , ساعت 2:43 عصر
..حرف بزنید، بگویید؛ یک کلمه بیشتر هم نمی خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانی بکنید. کسی که می بینید خلافی را مرتکب می شود- دروغ، غیبت، تهمت، کینه ورزی نسبت به برادر مؤمن، بی اعتنایی به محرمات دین، بی اعتنایی به مقدسات، اهانت به پذیرفه های ایمانی مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت- یک کلمه آسان بیشتر نمی خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف است، نکنید؛ لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید. امر به معروف و نهی از منکر را اقامه کنید. امام خامنه ای
شنبه 92 تیر 8 , ساعت 9:19 صبح
امام خمینی(ره) در همان زمان پیامی به همین مناسبت صادر نموده و فرمودند: این کور دلان مدعی مجاهدت برای خلق گروهی را از خلق گرفتند که خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند ایشان همچنین تاکید کردند: بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود.

بهشتی

عامل انفجار فردی به نام محمدرضا کلاهی دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان،به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد و از مسئولیت خود به عنوان مسئول دعوت‌ها برای جلسات برای بمب گذاری استفاده کرد.

فاجعه دلخراش انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی  ایران در 7 تیر سال 1360 در حالی رخ داد که این حادثه دقیقا 6 روز پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری و یک ماه قبل از فرار مسعود رجوی سرکرده منافقین خلق به فرانسه صورت گرفت.

عامل انفجار فردی به نام محمدرضا کلاهی دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان،به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد و از مسئولیت خود به عنوان مسئول دعوت‌ها برای جلسات برای بمب گذاری استفاده کرد.

امام خمینی(ره) در همان زمان پیامی به همین مناسبت صادر نموده و فرمودند: این کور دلان مدعی مجاهدت برای خلق گروهی را از خلق گرفتند که خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند ایشان همچنین تاکید کردند: بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود.

رهبر انقلاب نیز در مورد حادثه هفتم تیر فرمودند: مسئله‏ هفتم تیر، حادثه‌‏ای فراموش‏ نشدنى در تاریخ انقلاب ماست و هنوز هم در دنیاى سیاست و در سطح جهان، هفتم تیر قابل طرح و احتجاج است. در ماجراى هفتم تیر، دو گروه رسوا شدند: گروه اول کسانى بودند که ادعا میکردند طرفدار مردم و خلق و انقلابند. گروه دوم، قدرتهاى جهانى مدعى حقوق بشر و ضدیت با تروریسم بودند. البته باز هم سردمداران سیاستهاى جهانى، با وقاحت و گستاخى همین شعارها را میدهند و هنوز هم سردمداران رژیم امریکا و بسیارى از کشورهاى اروپایى ادعا می‌کنند که با تروریسم مخالفند! لیکن مسئله‏ تبلیغات و هیاهو و جنجال یک مسئله است، و واقعیتهایى که براى مردم آگاه و بصیر در سطح عالم روشن می‌شود، مسئله‏ دیگرى است.

همچنین ایشان بیان کرده‌اند: تعداد کثیرى از چهره‏هاى کارآمد و نام‏‌آور، وزرا، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، مسئولان قضایى و افراد مبارزِ سابقه‏دارِ فعالِ مخلص ِ پاکبازِ این راه را از یک انقلاب گرفتن، کار کوچکى نیست. واقعاً اگر در هر نظامى چنین چیزى اتفاق میافتاد، ضربه‏ اى غیرقابل جبرانى میزد و شاید آن نظام را منهدم میکرد؛ اما در ایران این‏طور نشد.

در این حادثه علاوه بر شهید آیت الله بهشتی قوه مجریه 25 شهید قوه مقننه 27 شهید و از مسئولان و فعالان سیاسی حزب جمهوری اسلامی 20 نفر شهید شدند که اسامی آنها به همراه مسئولیت اجرایی‌شان به مناسبت سی‌ و دومین سالگرد شهادتشان در جدول زیر آمده است.

ردیف

نام شهید

قوه مجریه

1

حجت الاسلام سید کاظم موسوی

معاون وزارت آموزش و پرورش

2

سیدمحمد پاک نژاد

عضو هیئت مدیره مرکزی چوب و کاغذ

3

مهندس مهدی حاجیان مقدم

مسئول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی

4

دکتر حسن عباسپور

وزیر نیرو

5

مهندس حسین اکبری

مدیر عامل بانک کشاورزش

6

عباس شاهوی

معاون وزارت بازرگانی

7

مهندس موسی کلانتری

وزیر راه و ترابری

8

حبیب الله مهمانچی

معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت کار

9

علی اکبر سلیمی جهرمی

دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی کشور

10

حبیب الله مالکی

فرماندار ایرانشهر

11

دکتر حسن عضدی

معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی

12

ایرج شهسواری

معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی

13

محمد رواقی

مدیرعامل شرکت فرش

14

مهندس علی اکبر فلاح شورشانی

-

15

دکتر مهدی امین زاده

معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی

16

جواد سرحدی

مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا

17

دکتر محمدعلی فیاض بخش

وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور

18

دکتر محمود قندی

وزیر پست و تلگراف و تلفن

19

مهندس محمود تفویضی زواره

معاون وزارت راه و ترابری

20

دکتر جواد اسدالله زاده

معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی

21

دکتر هاشم جعفری معیری

معاون امور درمانی وزارت بهداشت

22

مهندس علی مجیدی

مشاور عمرانی وزارت کشور

23

مهندس غلامعلی معتمدی

معاون رفاه و تعاون وزارت کار

24

محمدصادق اسلامی

معاون پارلمانی وزارت بازرگانی

25

جهانبخش حمزه نژاد ارشاد

معاون آموزش سازمان بهزیستی

ردیف

نام شهید

قوه مقننه

26

حجت الاسلام غلامحسین حقانی

نماینده مردم بندرعباس

27

حجت الاسلام محمدعلی حیدری

نماینده مردم بوشهر

28

حجت الاسلام عماد الدین کریمی

نماینده مردم نوشهر

29

حجت الاسلام سیدمحمدتقی حسینی طباطبائی

نماینده مردم زابل

30

حجت الاسلام محمد منتظری

نماینده مردم نجف آباد

31

حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی

نماینده مردم مشهد

32

حجت الاسلام غلامرضا دانش آشتیانی

نماینده مردم تفرش و آشتیان

33

حجت الاسلام سیدمحمدکاظم دانش

نماینده مردم شوش و اندیمشک

34

حجت الاسلام سید فخرالدین رحیمی

نماینده مردم ملاوی لرستان

35

حجت الاسلام محمدحسن طیبی

نماینده مردم اسفراین

36

حجت الاسلام محمدحسین صادقی

نماینده مردم درود و ازنا

37

حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی

نماینده مردم ساری

38

حجت الاسلام سیدنوارالله طباطبایی نژاد

نماینده مردم اردستان

39

علیرضا چراغ زاده دزفولی

نماینده مردم رامهرمز

40

عباسعلی ناطق نوری

نماینده مردم نور

41

دکتر سیدرضا پاک نژاد

نماینده مردم یزد

42

دکتر شمس الدین حسینی نائینی

نماینده مردم نائین

43

حجت الاسلام علی هاشمی سنجانی

نماینده مردم اراک

44

دکتر عبدالحمید دیالمه

نماینده مردم مشهد

45

دکتر سیف الله عبدالکریمی

نماینده مردم لنگرود

46

محمدجواد شرافت

نماینده مردم شوشتر

47

رحمان استکی

نماینده مردم شهرکرد

48

مهدی نصیری لاری

نماینده مردم لارستان

49

سیدمحمدباقر حسینی لواسانی

نماینده مردم تهران

50

علی اکبر دهقان

نماینده مردم تربت جام

51

عباس حیدری

نماینده مردم بوشهر

52

میربهزاد شهریاری

نماینده مردم رودباران

ردیف

نام شهید

عضو و فعال حزب جمهوری اسلامی

53

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالحسین اکبری مازندرانی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

54

جواد مالکی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

55

مهندس هادی امینی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

56

رضا ترابی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

57

حجت الاسلام علی اکبر اژه ای

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

58

محمد پورولی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

59

علی درخشان

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

60

حسن بخشایش

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

61

حجت الاسلام حسین سعادتی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

62

حسن اجاره دار

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

63

محمد خوش زبان

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

64

مهندس توحید رزمجومین

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

65

حجت الاسلام سید محمد موسوی فر

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

66

حسن محمد عینی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

67

علی اصغر آقازمانی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

68

محسن اکبر مولایی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

69

حبیب الله مهدیزاد طالعی

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

70

محمود بالاگر

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

71

جواد سرافراز

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی

72

عباس ابراهیمیان

از فعالان سیاسی و مسئولان حزب جمهوری اسلامی


سه شنبه 92 تیر 4 , ساعت 4:0 صبح

 

ابتدای پیروزی انقلاب یکی از مشکلات جدی نظام جمهوری اسلامی موضوع منافقینی بود که برای رسیدن به اهدافشان دست به هر کاری می زدند و از کشته شدن زنان و کودکان و بی گناهان هیچ ترسی نداشتند. سال 60 سالی بود که آنها با عملیات های تروریستی پی در پی سعی در براندازی نظام داشتند. یکی از این عملیات ها ترور مقام معظم رهبری در 6 تیر 60 بود که الحمدالله با شکست منافقین رو به رو شد.

*چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند.

خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.

نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود.

آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.»

بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.

یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های...

انفجار!

آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالای سر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون.

امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت ‌افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی«.

بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند.

در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته.

در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند.

با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید«.

انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اکسیژن و پایه‌ آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد.

یکی از محافظ‌ها پرسید:»حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.

محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.

محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.».

ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام کرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.

سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37 واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌کردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت.

یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟

فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند.

دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.

دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.»

عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی«.

هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود که قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید«.

با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.

دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یک‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر کنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟ ضایعه‌ کوچکی هم در ریه دیده بودند.

آقا لوله تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»

دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد که برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. درد زخم‌ها خیلی زیاد بود، اما دکترها می‌گفتند تحمل‌ آقا زیادتر است. می‌گفتند «اصلاً مسکّن‌ها به حساب نمی‌آیند.»

بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند.

امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند که: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌ موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.

حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ هفتاد و دو تن را نمی‌دانستند. از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:

«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی»

حاج احمدآقا ؛ مرتب احوال می‌پرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر می‌دادند.

کم‌کم به اطرافیان فشار می‌آوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفته‌اید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی، دستگاه‌های درمانی ما را به‌هم می‌ریزد و عملکردشان را مختل می‌کند!

خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند.

آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دکتر را سؤال‌پیچ کردند. دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که‌ بچه‌های همراه را جمع کرده‌اند و ازشان بازجویی می‌کنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همه‌ شهدای حزب را به آقا گفت.

شیرینی عیدی گروهک فرقان، به کام مردم نشست. هر وقت که در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب می‌آمد بیرون.

معاون وقت دادستانی انقلاب در خاطرات خود تصریح کرده است که «جواد قدیری یکی از طراحان انفجار مسجد ابوذر بود.وی که نام کاملش محمد جواد قدیری مدرس است و از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعد از سوءقصد نافرجام به آیت الله خامنه ای متواری شد و از کشور گریخت. و در سال 1364، نام قدیری در لیست شواری مرکزی سازمان به عنوان «عضو مرکزیت» درج گردید.در همان زمان در اغلب خبرهای مطبوعاتی و واکنش های اقشار مختلف مردم و گروه های سیاسی، بدون کمترین تردیدی، سازمان مسئول انفجار مسجد ابوذر معرفی و شناخته می شد. بعدها نیز در بیانیه وزارت خارجه آمریکا درباره سازمان، مجروح شدن آیت الله خامنه ای یکی از مجموعه اقدامات تروریستی سازمان خوانده شد. سازمان نیز در نفی این واقعیت مجدداً اعلام نمود که سوءقصد به آیت الله خامنه ای «قبل از شروع مبارزه مسلحانه مجاهدین» توسط گروه فرقان انجام شده «که هیچ ربطی به مجاهدین نداشت.» کاملاً آشکار است که سازمان بنا به دلایل سیاسی، حقوقی و تبلیغاتی، به رغم پذیرش رسمی مسئولیت بسیاری از اقدامات تروریستی بعدی خود، همچنان مایل و قادر نیست که به نقش خود در انفجار ششم تیر اعتراف نماید.

پس از اعلام خبر ترور آیت‌الله خامنه‌ای که نمایندگی امام(ره) در شورای عالی دفاع و امامت جمعه تهران را برعهده داشت، حضرت امام خمینی(ره)، رهبر کبیر انقلاب، پیامی خطاب به ایشان صادر کردند، ایشان در بخش هایی از این پیام آوردند:"

اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین بن علی (ع) هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌باشید، میزان تفکرسیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیون‌ها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‌دار نمودند. اینان آن قدر از بینش سیاسی بی‌نصیبند که بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است. اینان در عمل غیرانسانی به جای برانگیختن رعب، عزم میلیون‌ها مسلمان را مصمم‌تر و صفوف آنان را فشرده‌تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب‌خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ آیا نمی‌دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟ من به شما خامنه‌ای عزیز، تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم."

روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان «توده های مردم از ماجرای ترور خامنه ای می گویند» چنین نوشت:

دیروز بخش وسیعی از مردم در مقابل بیمارستان جمع شده بودند... دست به دعا برداشته بودند و با چشم های اشک آلود از خدای خود می خواستند که امام جمعه تهران زنده بماند و توطئه آمریکا نقش بر آب گردد... از هر کس و هر دسته ای که سئوال می کردیم، مردم بلافاصله پاسخ می دادندکه این کار، کار جنبشی ها [= سازمان] است... عمو حسین گفت مگر در نماز جمعه این هفته شرکت نکردید؟ در آنجا آقای خامنه ای به سران مجاهدین گفت شماها را خوب می شناسیم، شماها کار امریکا را آسان کردید... اما معلوم بود که جنبشی ها نمی توانستند کیفر آقای خامنه ای را فی المجلس ادا کنند! لذا «به زودی و به طور مضاعف» یعنی در همین دیروز به مسجد ابوذر رفتند و در ضبط صوت مواد منفجره گذاشتند.

آیت‌الله خامنه‌ای نیز در پاسخ به پیام محبت‌آمیز امام خمینی (ره)، با صدور پیامی اظهار داشتند:

"بعد از چهار روز که از این حادثه بر من می‌گذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بی‌دریغ کارکنان عزیز این بیمارستان خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی می‌بینم. هر وقت به یاد این می‌افتم که این حادثه موجب شده امام عظیم‌الشان ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارد و دعا کنند در خودم احساس شرمندگی می‌کنم. در راه انجام وظیفه این گونه حوادث ، حوادثی نیست که این‌همه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان، کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعا شب و روز را در این کار گذاشته اند، این همه اظهار شد....

من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بی‌پایان خودم را خدمت امام امت اعلام می‌کنم و به ایشان عرض می‌کنم که در مقابل حوادث این چنین ما هیچ انتظار نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خم می سلامت،شکند اگر سبویی،


دوشنبه 92 خرداد 27 , ساعت 7:41 صبح

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.

مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتی داری و نه خیلی زیبایی.
دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
روز موعود فرا رسید..
شاهزاده به دختران گفت: به هر یک از شما دانه ای می دهم هر کسی که بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ملکه آینده چین می شود. دختر پیرزن هم دانه ای را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد. دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند اما بی نتیجه بود و گلی نروئید. بالاخره روز ملاقات فرا رسید. دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هم هر کدام گل بسیار زیبائی به رنگ ها و شکل های مختلف در گلدان های خود داشتند.
لحظه موعود فرا رسید..
شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.
شاهزاده توضیح داد: این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده، که او را سزاوار همسری امپراطور می کند: گل صداقت.


یکشنبه 92 خرداد 19 , ساعت 7:23 صبح

شناخت وجود مبارک حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام واجب است. پیغمبر اسلام فرمودند: کسی که بمیرد و امام خود را نشناسد «مات میته جاهلیه» مرگ او، مرگ مردم جاهل است. یعنی در تاریکی زندگی کرده، در تاریکی می‌میرد و در قیامت هم در تاریکی محشور می‌شود. «من کان فی هذه اعمی و هو فی الآخره اعمی».

چرا شناخت حضرت ابی عبدالله الحسین واجب است؟ چون ایشان معنای عملی قرآن کریم هستند. یعنی ما آیات توحید، آیات نبوت، آیات قیامت، آیات اخلاق، آیات مسئولیت و آیات احکام را به صورت عملی در وجود مقدس ایشان متجلی می‌بینیم. به همین خاطر امام اسوه و الگوی تمام مردم است و از این طریق است که خیر دنیا و آخرت و سعادت امروز و فردای ما تأمین می‌شود؛ پس باید منبع تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت را شناخت و این شناخت واجب است، پس شناخت امام حسین علیه السلام واجب است.

منابع شناخت

برای شناخت حضرت به سه منبع می‌توان مراجعه کرد.

اول قرآن کریم: در آینه قرآن کریم، امام حسین علیه السلام از مصادیق آیه ولایت است. اولوالامر است. از مصادیق آیه طهارت است «یرید الله لیذهب عنکم الرجس» از مصادیق آیه مودت است. از مصادیق آیه شریفه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک» بلکه از مصادیق اتم و اکمل این آیه است.

دوم روایات: بخشی از روایات، حضرت را معرفی کرده‌اند. مثل این روایت که همگان، هم آن را شنیده‌اید و روی کتیبه‌ها دیده‌اند. اما روایت آسانی نیست و فهم آن هم آسان نیست. رسول خدا می‌فرماید: «حسین منی و أنا من حسین» اگر کسی بخواهد با دقت عقلی وارد فهم این روایت بشود باید به سراغ قاعده مهم «اتحاد عاقل و معقول» برود تا بتواند اندکی از پیچیدگی این روایت را حل کند. پیغمبر اسلام که مقام جمع الجمعی دارند یعنی آنچه همه خوبان داشتند را به تنهایی داشت و مجموع خوبی‌های فرد به فرد خوبان عالم در پیغمبر جمع است. مرحوم سبزواری در ابتدای تفسیر دعای جوشن کبیر می‌فرماید: پیغمبر جامع حقایق ملکی و ملکوتی است؛ این دریای بی‌نهایت کمالات می‌فرماید: حسین از من است و من از حسینم. یک مقدار روان‌تر اگر معنی این روایت را بخواهیم بگوییم می‌توانیم به این رباعی تکیه کنیم.

من کیم؟ لیلی و لیلی کیست؟ من / هر دو یک روحیم اندر دو بدن

یک نور را خداوند در دو چراغ به صورت کامل افروخته است. با توجه به این روایت عصیان در برابر ابی عبدالله علیه السلام یعنی عصیان از پیغمبر، عصیان از پیغمبر یعنی عصیان از خدا و نتیجه عصیان از خدا دوزخ است. اقتدا و احترام به ابی عبدالله علیه السلام ، اقتدا و احترام به پیغمبر و اقتدا و احترام به پیغمبر، اقتدا و احترام به خداوند است. و نتیجه و محصولش بهشت. امام خودشان در یک روایت می‌فرمایند که من همه را به یاری کردن خودم دعوت کردم. همه را دعوت کردم. یعنی هم‌مردم زمان خود را و هم مردم بعد از خودم را و هم مردم بعد از خودم را تا قیامت. یاری ابی عبدالله علیه السلام است. آنهایی که زمان خودِ امام بودند، و امام را یاری دادند می‌دانستند هزینه یاری دادن، از دست رفتن جانشان است. جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند و در مسیر یاری دادن و اقتدای به ابی عبدالله علیه السلام به خدا تقدیم کردند؛ آنهایی هم که بعد از حضرت تا روز قیامت هستند و خواهند بود، یاری دادنشان به این است که دینشان را در برابر هر خطری، هر فتنه‌ای، هر گناهی و هر معصیتی حفظ بکنند. اگر به آیات قرآن دقت بکنیم عمق معصیت آتش است؛ معصیت دین‌سوز است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: معصیت عقل‌سوز است. قرآن مجید می‌فرماید: معصیت نفس سوز است، و نهایتاً دنیا و آخرت را به آتش می‌کشد. سوم زیارت‌هایی که معصومین برای حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام تدوین کرده‌اند. یکی از این زیارت‌ها که زیارت کم‌نظیر و حاوی مطالب بسیار عالی می‌باشد، «زیارت وارث» است.

امام حسین علیه السلام وارث انبیاء

در زیارت وارث به پنج پیغمبر اولوالعزم وجود مبارک امیرمؤمنان، وجود مبارک فاطمه زهرا و خدیجه کبری3اشاره شده است. در مقدمه زیارت وارث به شکل‌های گوناگون روابط وجود مبارک ابی عبدالله علیه السلام را با این 9 منبع عظیم ملکوتی بیان می‌کند. در مقدمه بیان می‌شود که امام با همه وجودشان و به فرموده خودشان تمام ارزش‌هایی که در این 9 نفر بوده، در خودشان تحقق داده‌اند. زمان امام حسین خیلی بازمان حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی فاصله است و هیچ تاریخ دقیقی هم در اختیار نداریم که بین امام و این چهار پیامبر اولوالعزم و حضرت آدم چه اندازه فاصله اس. گاهی چهار پنج نسل که می‌گذرد پرونده مسئله ارث بسته می‌شود. اما این چه ارثی است که از زمان آدم تا زمان ابی عبدالله علیه السلام بوده و پرونده‌اش بسته نشده است؟ «السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله» این ارث، چه سرمایه‌ای بوده است؟ در قرآن برای حضرت آدم مقام علم، مقام تلقی، مقام خلافت، مقام اصطفاء، مقام شایستگی برای جنت، مقام مسجود شدن نسبت به تمام فرشتگان و مقام توبه قایل شده است. همه این مقامات یقیناً در وجود آدم متوسط نبوده، بلکه کامل بوده، ولی وقتی نوبت به سیدالشهداء در ارث بردن از آدم می‌رسد،‌ این مقامات در وجود حضرت امام حسین از کامل بودن حرکت به سمت اکمل شدن پیدا می‌کند.


   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ