سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین صدقه آن است که فرد مسلمان دانشی را فراگیرد، سپس آن را به برادر مسلمانش بیاموزد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 90 دی 16 , ساعت 7:22 صبح

بحث اوّل: وهابیان و تعمیر قبور اولیاء خدا:

از مسائلى که وهابیان درباره آن حساسیت خاصى دارند مسأله تعمیر قبور و ساختن بنا بر روى قبور پیامبران و اولیاء الهى و صالحان است.
براى نخستین بار این مسأله را ابن تیمیه و شاگرد معروف او ابن القیم عنوان کرد و بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانى آن، فتوى داده اند:
یجبُ هَدْمُ المشاهِدِ التّى بُنیت على القُبور، و لایُجوزُ ابقاءَهابَعد القدرةِ على هَدُمِها و إبطالُما یومّا و احداً.
ترجمه: ویران کردن بنائى که روى قبور ساخته شده است، واجب است و سپس از قدرت بر ویران کردن آن، ابقاءاش بهمان صورت حتى یک روز هم جائز نیست.
در سال 1344 هجرى قمرى که سعودیها بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلط پیدا کردند، به فکر افتادند که براى تخریب مشاهر بقیع و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر مستمسکى بدست آوردند و با گرفتن فتوا از علماء مدینه، راه تخریب آنرا هموار کنند، از این جهت قاضى القضات نجد سلیمان بن بلیهد را روانه مدینه کردند که وى مسائل مورد نظر آنان را از علماء آنجا استفتاء کند، از این جهت او سؤالها را به گونه اى طرح کرد که پاسخ آنها مطابق با نظریه وهابیان در خود سؤال گنجانیده شده بود، قسمتها از سؤالها به شرح ذیل است:
سؤال:
علماء مدینه منوره که خدا فهم و دانش آنان را زیاد کند درباره ساختن بناء بر قبور، و مسجد قرار دادن آن چه مى گویند، آیا جائز است یا نه و اگر جائز نیست و به شدّت در اسلام ممنوع مى باشد، آیا تخریب و ویران کردن و جلوگیرى از گزاردن نماز در کنار آن لازم و واجب است یا نه
اگر در یک زمین وقفى مانند بقیع که قبه و ساختمان بر روى قبور مانع از استفاده از قسمتهائى است که روى آن قرار گرفته است. آیا این کار غصب قسمتى از وقف نیست که هر چه زودتر باید رفع گردد و تا ظلمى که بر مستحق شده است از بین برود.
علماء مدینه در محیط پر از ارعاب و تهدید به سؤال شیخ چنین پاسخ گفتند:
بناء بر قبور بطور اتفاِ ممنوع است. به گواهى احادیثى که بر ممنوعیت آن دلالت مى کنند بدین جهت گروهى بر تخریب و ویران کردن آن فتوى داده اند و در این مطلب به حدیثى که ابى الهیاج از على نقل کرده است استناد جویند که به او فرمود: من تو را بر کارى مبعوث مى کنم که رسول خدا مرا براى آن برانگیخت، هیچ تصویرى را نمى بینى مگر اینکه آنرا محو کن و قبرى را مشاهده نمى کنى مگر اینکه آنرا مساوى و برابر بنما.
بطور خلاصه مى توان گفت وهابیان درباره تعمیر قبور غالباً به دو دلیل تکیه کرده اند :
1ـ اتفاِ علماء اسلام بر تحریم آن.
2ـ حدیث ابى الهیاج از امیرالمؤمنان على (ع).
تحلیل دلیل وهابیان:
براى بررسى دقیق دلیل وهابیان، آنرا با قرآن محک مى زنیم و سپس اجماع علماء و سیره مسلمین و حدیث ابى الهیاج را مورد بررسى قرار مى دهیم.

الف) نظریه قرآن درباره تعمیر قبور

آیه اى که بطور خاص در این موضوع وارد شده باشد وجود ندارد امّا از کلیات بعضى آیات مى توان حکم مسئله را به دست آورد.
"وَ من یُعّظِم شمائِرَ اللهِ فانّها مِن تَقْوَى القُلوب.
هر کس شمائر الهى را تنظیم و بزرگ شمرد به درستى آن نشانه تقوى دلهاست.
مقصود از شمائر خدا چیست
شمائر جمع شمیر، و به معناى علامت و نشانه است و مقصود از آن در این آیه نشانه هاى دین خداست.
لذا هر آنچه که شمار و نشانه دین الهى است بزرگداشت آن مایه تقواست و مسلماً انبیاء و اولیا الهى از بزرگترین نشانه هاى دین خدا هستند زیرا وسیله ابلاغ دین و گسترش آن در بین مردم بوده اند و یکى از طرِ بزرگداشت آنها حفظ آثار و قبور آنهاست.

ب) سیره مسلمین و اجماع ادعا شده در مورد تعمیر قبور:

پیامبرانى که در شبه جزیره مدفون شده داراى بارگاه و قبه بودند و در حال حاضر قسمتى از آن به همان شکل قبلى باقى است.
در خود مکه قبر اسماعیل و مادرش هاجر در حجر قرار گرفته است و قبور ابراهیم خلیل، اسحاِ و یعقوب و یوسف همگى در فلسطین اشغالى است و داراى بنا هستند و مسلمانان در طول تاریخ دستور تخریب اینها را نداده اند و اگر واقعاً تعمیر قبور از نظر اسلام و مسلمانان حرام بود باید مسلمانان اقدام به تخریب آن مى کردند و حال آنکه نه تنها تخریب نکردند بلکه تجدید بنا نیز کرده اند و این داّل بر بطلان دلیل وهابیان است زیرا اگر این سیره مقبول نبود باید توسط پیامبر و ائمه و... مورد اعتراض قرارى گرفت و عدم اعتراض به آن نشانه جواز تعمیر قبور است.
بعلاوه چگونه مى توان ساختن بناء بر قبور را حرام دانست در حالیکه مسلمانان پیامبر گرامى را در اطاقى که عایشه در آن زندگى مى کرد دفن کردند و ابوبکر و عمر نیز در کنار حضرت دفن شدند و در زمانهاى مختلف بر آن عمارتها مى ساختند.
حال با این سیره قطعى وهابیان چگونه ادعاى اتفاِ علماء اسلام بر تحریم قبور را دارند.

ج) بررسى حدیث ابى الهیاج

براى بررسى حدیث ابتداء آن را نقل مى کنیم
"حَدّثنا یحیى بن یحیى و ابوبکر ابى شَیبه و زُهبُر بنُ حرب .
قال: یحیى اَخبرنا و قالَ الاخران، حدّثنا وکیعٌ عن سفیان
عن حبیب بن اُبّى ثابت عن اَبى وائل عن ابى الّهیاج الاسرى.
قال لى على بن ابى طالب اَلا اَبْعَثُک على ما بَعَثنى علیه
رسولُ الله (ص) أن لاتَدَعَ تِمْثا لاً الاّ طَمستَه و لاقبراً
مُشْرِفاً الاّ سَوّیته.
ؤلف صحیح مسلم از سه نفر به نامهاى یحیى و ابوبکر و زهیر نقل مى کند که وکیع از سفیان از حبیب از ابى وائل از ابى الهیاج نقل مى کنند که على به ابى الهیاج گفت ترا به سوى کارى بر انگیزم که پیامبر خدا مرا بر آن برانگیخت تصویرى را ترک مکن مگر اینکه آن را محو کنى و نه قبر بلندى را مگر این که آن را مساوى و برابر نسازى.
بعد از نقل حدیث آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسى قرار مى دهیم:
1) سند حدیث
در سند حدیث افرادى نظیر وکیع، سفیان الثورى، حبیب بن ابى ثابت وجود دارد.
حافظ ابن حجر عقلانى در کتاب تهذیب التهذیب این افراد را مورد انتقاد قرار داده است.
از امام احمد حنبل درباره وکیع نقل مى کند
"انه اخطاء فى خمص ماةِ حدیث.
درباره سفیان ثورى از ابن مبارک نقل مى کند.
"حَدَثَ سفیانُ بحدیث فجئُته و هو یُدِلّسه فلما رانى استحیى.
سفیان حدیث مى گفت ناگهان من رسیدم دیدم که در حدیث تدلیس مى کند وقتى مرا دید خجالت کشید.
درباره حبیب ابن ابى ثابت از ابى حبان نقل مى کند که:
کان مُدّلسنا
درباره ابى وائل مى گویند: وى از نواصب و از منحرفان از امام امیر مؤمنان على (ع) بود.
باتوجه به مطالب فوِ در صحت حدیث شک و تردید وجود دارد.
2) دلالت حدیث:
دلالت حدیث نیز مانند سند حدیث مخدوش مى باشد زیرا محل استشهاد در حدیث جمله "و لاقبراً تشرفا الاّ سویته" است.
دو لفظ نیاز بدقت دارد:
الف) مُشْرفاً
ب) سویته
الف) لفظ "مشرف" در لغت به معنى عالى و بلند آمده
"المُشرف من الاماکن المالى و المُطَلّ على غیره"
مشرف، مکان بلند و مسلط بر دیگرى است.
صاحب قاموس مى فرماید:
"الشَرَف محرکة: المُلّو و مِنَ البیر سَنامُه.
شرف با حرکت راء: بلند و از شتر به قسمت کوهان آن مى گویند.
در نتیجه لفظ مشرف به معنى مطلق بلندى و بالاخص آن بلندى که به شکل کوهان شتر باشد گفته مى شود.
ب) لفظ "سویته" در لغت، مساوى قرار دادن و برابر کردن و کج و معوج را راست کردن است.
با عنایت به توضیح فوِ در حدیث دو احتمال وجود دارد.
1) حضرت به ابى الهیاج دستور داد که قبرهاى بلند را ویران کند و آنرا با زمین یکسان سازد.
این احتمال همان نظرى است که وهابیان بدان تمسک شده اند که از جهاتى مردود است.
اولاً: لفظ سویته به معنى ویران کردن نیامده است و الاّ باید در حدیث امام مى فرمود:
و لاقبراً مشرفا الا سویته بالارض".
یعنى آنرا با زمین یکسان نمائى.
در صورتیکه امام چنین لفظى در حدیث نفرمودند.
ثانیاً: اگر مقصود همان چیزى باشد که وهابیان ادعا کرده اند چرا احدى از علماء اسلام بدان فتوى نداده است!
دلیل این امر روشن است زیرا برابرى قبر با زمین برخلاف سنت اسلامى است، و سنت اسلامى این است که قبر مقدارى بلندتر از زمین باشد لذا تمام فقهاى اسلام بر استجاب بلندى قبر از زمین به مقدار یک وجب فتوا داده اند.
"و ینوُبُ ارتفاعُ التراب فَوَِْ القبر بقدر شبر.
مستحب است که خاک قبر، به اندازه یک وجب از زمین بلندتر باشد.
2) مقصود از این که قبر را مساوى کن این است که روى قبر را صاف و هم سطح و یکنواخت ساز. در برابر قبرهائى که بصورت پشت ماهى و کوهان شتر ساخته مى شوند.
در این صورت حدیث ناظر به این است که باید روى قبر صاف و مساوى باشد، نه به صورت پشت ماهى و کوهان شتر که در میان برخى از اهل تسنن مرسوم است و از چهار امام معروف اهل تسنن جز شافعى همگى به استجاب آن فتوى داده اند.
مؤید این نظر در بین کتب اهل سنت صحیح مسلم است که حدیث را تحت عنوان باب الامر بستویه القبر آورده و اگر مقصود این بود که قبرهاى باب الامر بتخریب القبور و هوئها.
بعلاوه اگر مقصود از سفارش این بود که قبه ها و ابنیه اى که روى قبرها قرار دارد ویران کند. چرا على (ع) قبه هاى موجود در زمان حکومت خود را که بر روى قبور پیامبران الهى بود، ویران نکرد.
بر فرض که امام به ابى الهیاج دستور داده است که تمام قبرهاى بلند را با زمین یکسان کند این دستور هرگز بر لزوم تخریب بناء و ساختمانى که روى قبرها قرار دارد. دلالت ندارد
زیرا امام فرمود:
"و لا قبراً الاّ سویته"
و نفرمود "و لابناء و لاقُبه الاّ سویتها"
ر حالیکه سخن ما درباره خود قبر نیست بلکه بحث درباره بناها و ساختمانى است که روى قبر انجام گرفته است.


جمعه 90 دی 16 , ساعت 7:22 صبح

مبحث دوّم: وهابیان و زیارت قبور:

در بین فرِ اسلامى گروه وهابى اصل زیارت قبور را حرام نمى دانند ولى سفر براى زیارت قبور اولیاء را حرام و ممنوع اعلام کرده اند امّا علماء اسلام به پیروى از آیات قرآن و احادیث مختلف زیارت قبور را تجویز کرده اند.
براى بررسى این بحث را در آئینه قرآن و احادیث مى نگریم.
1) قرآن:
"وَ لاتُصَل على اَحَد مِنُهم ماتَ اَبَداً و لاتَقُم على قَبْرِه اِنّهُم کَفِرُوا باللهِ وَ رَسُولِهِ و ماتُوا وَهُمْ فاسِقُونَ.
براى کسى از آنان(منافقان)اگر بمیرد هیچ گاه نماز نگزار و بر قبر آنان براى طلب مغفرت نایست آنان به خدا و پیامبر او کفر ورزیده ودر حالیکه فاسق و بدکارندمرده اند.
آیه مى فرماید درباره منافقین نماز نگزار و طلب مغفرت نکن، مفهوم آیه آنست که درباره غیر منافق اشکال ندارد.
2) حدیث:
رسول گرامى فرمود: زُورُا القبورَ فإنّها تُذَکِّرُکم الاخرةَ.
قبرها را زیارت کنید زیرا زیارت آنها، یادآورى آخرت مى گرد.
خلاصه اینکه از قرآن و حدیث اصل جواز زیارت قبور بدست مى آید و بعلاوه از احادیث فراوان مى توان حکم به فضیلت زیارت قبور داد از جمله در مورد رسول خدا (ص) وارد شده است:
"زارالنبى قبَ اُمهِ فَبَکى و أبکى مَنِ حَوْلَه... إستاذنتُ ربىّ فى اَنْ ازُورَ قَبرها فاَذِنَ فَزوروُا القبور فإنها تُذکّرُکم الموتَ.
پیامبر قبر مادر خود را زیارت کرد و در کنار قبر او گریست و کسانى را که دور او بودند گریاند، و فرمود: از خدایم اجازه گرفته ام که قبر مادرم را زیارت کنم، شما نیز قبرها را زیارت کنید زیرا زیارت آنها مایه یادآورى خداست.
دلائل وهابیان بر تحریم سفر براى زیارت قبور:
دلیل مهمى که بر تحریم سفر براى زیارت قبور اقامه کرده اند حدیثى است که در صحاح نقل شده است.
راوى حدیث ابوهریره است که مى گوید پیامبر فرمود:
"لاتُسَّثدُ الرحالُ الاّ إلى خلاثَهِ مساجدَ مَسجدى هذا وَمَسجُدِالحرام و مسجدِالاقصى".
بار سفر بسته نمى شود مگر براى سه مسجد، مسجد خودم، مسجدالحرام و مسجدالاقصى.
لفظ "الاّ" در این حدیث استثناء است و نیاز به مستثنى منه دارد لذا تقدیر انگونه مى شود: "لامُتشَدُ الرحال الى مسجد منَ المساجد الاّ ثلاثةِ مساجدَ.
لذا مفاد حدیث این مى شود که به هیچ مسجدى از مساجد بار سفر بسته نمى شود مگر به انى سه مسجد، نه اینکه بار سفر بسته شده براى هیچ مکانى ولو مسجد بنا شد جائز نیست.
در نتیجه هرگاه کسى براى زیارت پیامبران و اماملان و انسانهاى صالح، بار سفر ببندد و هرگز مشمول نهى حدیث نخواهد بود. زیرا موضوع بحث، عزم سفر براى مساجد است و از میان تمام مساجد، این سه مسجد استثناء شده است. اما عزم سفر، براى زیارت مشاهر که از موضوع بحث بیرون است، داخل شهى نمى باشد.
بعلاوه این حدیث با صریح قرآن و سیره پیامبر مخالف است زیرا قرآن مى فرماید:
فَلَو لانَضَرَ مِنْ کُلِّ فِرقةِ منهم طائفهٌ رلیَتَفقَّهُوافِى الدّینَ وَ لیُنْذِرُوا قَوْمُهم إذا رَجَعُوا الیهم ولَعَلَّمُ یَحْذَرُون.
چرا از هر قبیله اى گروهى کوچ نمى کنند که دین را بیاموزند و قبیله خود را پس از بازگشت بترسانند شایدم نان بترسند.
این آیه کوچ کردن براى آموزش دین را جائز مى داند بلکه بدان تشویق و ترغیب مى نماید و مخالف مدعاى وهابیان است.
همچنین سیره پیامبر گواه برآنست که در هرشنبه پیاده و سواره براى زیارت مسجد قبا مى آمدند و فرزند
عمر نیز چنین کرد.

مبحث سوّم: وهابیان و توسّل به اولیاء الهى:

از روزى که شریعت اسلام بوسیله پیامبر ابلاغ شد توسل به عزیزان درگاه الهى از جمله مسائلى است که بیان مسلمانان جهان رواج کامل دارد.
در این بین تنها بوسیله ابن تیمیه توسّل به اولیاء الهى مورد انکار قرار گرفت و سپس از دو قرن محمد بن عبدالوهاب راه او را پیمود و جریان انکار را تشدید کرد و آنرا نامشروع و بدعت دانست.
براى بررسى این مبحث شایسته است که آنرا در احادیث و سیره مسلمانان جستجو کنیم تا هرگونه شبهه اى دفع شود.
قبل از هر چیز باید دانست که توسل دو صورت دارد:
1) توسل به ذات اولیاء الهى
اللّهُم اِنى اَتَوسلُ الیک بِنبیّک مُحَمد (ص) أن تَقْضِىَ حاجَتى.
بارالها من به پیامبرت محمد (ص) توسل مى جویم که حاجت مرا روا فرما.
2) توسل به مقام و قرب و نزدیکى آنها بدرگاه الهى مثل اینکه گفته شود:
اللّهم اِنّى اتوسَلُ الک بجاه مُحَمد (ص) و مرتبه و حقه ان تقضى حاجتى.
بارالها مقام و احترام محمد (ص) را که در نزد تو دارند وسیله اداى حاجتم قرار مى دهم.
به نظر وهابى ها هر دو نوع توسل ممنوع و حرام است و با بررسى احادیث و سیره مسلمین درخواهیم یافت که این نظریه درست نیست.

احادیث: براى نمونه یک حدیث را ذکر مى کنیم:

حدیث عثمان بن حنیف:
انّ رجلاً ضریرّا الى النبى (ص) فقال اُدعُ اللهَ أنَ یُعافِینَى فقالُ اِنْ یشئْتَ دَعَوْتُ و اِنْ یِشئتَ صَبَرتُ و هُو خیرٌ قال فَادْعُه فَاَمَره أنْ یَتوضا فَیُحِسنَ وُضؤه ویُصَلّى رَکْعَتینَ وَ یَدْعُو بِهذا الدُعاء: اللّهمِ إنّى أشألک، و اَتَوجّه إلیک بنبِّیِک مُحمد نبىّ الرحَمة یا محمدُ إنّى اَتِوجّه یک الى ربّى فى حاجتى.
لِتَقْضِى، أللّهم سُفّعه فّى، قالُ ابن حنیف فوالله ماقَفَرْقنا و قال بنا الحدیثُ حتّى دَخَلَ علینا کان لم یکُن به ضُر.
معنا: مرد نابینائى حضور پیامبر رسید و گفت از خداوند بخواه، به من عافیت بخشد، پیامبر فرمود:
اگر مایل هستى دعا کنم و اگر مایل هستى صبر کن که بهتر است مرد نابینا گفت دعا بفرمائید:
پیامبر به او دستور داد وضو بگیرد و در وضوى خود دقت کند و دو رکعت نماز بگذارد و این چنین دعا کند.
پروردگارا من از تو درخواست مى کنم وسیله پیامبرت محمد پیامبر تو به خدایم متوجه مى شوم تا خدا حاجتم را برآورده بفرماید پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذیر...
در مورد این حدیث از نظر سند و دلالت باید بحث شود.

اما سند حدیث:

در اتقان و صحت سند حدیث سخنى نیست و پیشواى وهابیان ابن تیمیه نیز سند را صحیح خوانده و گفته است که مقصود از ابوجعفر که در سند حدیث است همان ابوجعفر خطمى است که ثقه است.
رفاعى نویسنده معاصر وهابى درباره این حدیث مى گوید:
شکى نیست که این حدیث صحیح و مشهور است.
در نتیجه در سند حدیث جاى بحث و مناقشه نیست.

دلالت حدیث:

از مضمون حدیث بدست مى آید که پیامبر به فرد نابینا تعلیم داد که پیامبر رحمت را وسیله خود قرار دهد و به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که حاجتش را برآورده سازد.
به عبارت واضح تر نابینا از خدا بوسیله نبى درخواست برآورده شدن حاجتش را نمود نه اینکه دعا و نبى را وسیله قرار دهد و اگر کسى این ادعا را کند لازمه اش در تقدیر گرفتن لفظ دعا است که عدم تقدیر اولى و صحیح است.
ولذا تلاش این گروه در توجیه حدیث و تقدیر لفظ دعا درست نیست و این مطلب که نابینا به خود نبى (ص) توسل جسته است از فقرهاى مختلف حدیث بدست مى آید از جمله
‏1ـ اللهّم إنى اَسْألُکَ وَاَتَوَجَه الیک بنبیک
ارالها از تو درخواست مى کنم و به تو روى مى آورم بوسیله پیامبرت .
در این فقره از حدیث نابینا بوسیله خود پیامبر خدا (بنبیک) به خداوند روى مى آور.
2) محّمد نبى الرحمه.
در حدیث لفظ نبیک را با جمله محمد نبى الرحمه توصیف مى کند تا دقیقاً منظور روشن گردد.
3) یا محمد انى اتوجه بک الى ربى.
لفظ "بک" مى رساند که حضرت محمد (ص) را وجهه دعاء خود قرار داده نه دعاى او را.
در مجموع تقدیر گرفتن لفظ دعاء در تمام فقرات و ردّ کردن توسلّ به خود پیامبر توسط رفاعى نویسنده معاصر وهابیت صحیح نیست.
شیخ منصور على ناصف از علماء بزرگ قرن حاضر مصر و مؤلف "التّاجُ لِلُا صُولِ فى احادیثِ الرسول پیرامون حدیث مطالبى دارد.
وى پس از نقل حدیث و تصدیق صحت آن از طریق قرمؤى و ابن ساجه مى نویسد:
"این نصوصِ صحیح ما را به صحت توسل به صالحان رهبرى مى کند و نشان مى دهد که نه تنها توسل جائز است بلکه مستحب و خواسته شده است.
ما در کتاب نیت، داستان توسل گروهى را که در غار محبوس شده بودند به اعمال صالح خود نقل کردیم، هرگاه توسل به عمل صالح صحیح و پا برجا شد، توسل به صالحان که مبدأ و مصور اعمال صالح مى باشند به نحو شایسته صحیح تر خواهد بود.
انصاف و پیروى از حق بهتر از پیروى از مذهبى است که انسان انتخاب کرده است و بازگشت به حق فضیلت است.
سیره مسلمین در مسأله توسلّ:
سیره مسلمین در زمان پیامبر و پس از او پیوسته بر توسلّ به ذات اولیاء الهى و مقام و منزلت آنها جارى بوده است و در این مورد مى توان به احادیث معتبره رجوع کرد. از جمله این احادیث توسلّ عمر به عباس عموى پیامبر است.
حدیث از این قرار است:
"در سال و ماده وقتى قحطى به اوج خود رسید، محمد وسیله عباس طلب باران کرد، خداوند بوسیله او آنان را سیراب کرد. و زمین ها سرسبز گردید. پس عمر روبه مردم کرد و گفت:
به خدا سوگند عباس وسیله ما است بسوى خدا و مقامى نزد خدا دارد و...
صحیح نجارى اصل مطلب را به گونه اى دیگر نقل کرده است.
"عمر بن الخطاب در مواقع قحطى به عباس بن عبدالمطلب متوسل مى گرددد و مى گفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسلّ مى شدیم، و رحمت خود را مى فرستادى اکنون به عموى پیامبرت متوسلّ مى شویم، رحمت خود را بفرست، در این هنگام باران ریزش کرد و همگى سیراب شدند.
در مجموع باتمسک به احادیث و سیره مسلمین بطلان نظر وهابیان در این مورد نیز مشخص شد.

مبحث چهارم: وهابیان و تبرکّ و استشفاء به آثار اولیاء

وهابیان تبرک به آثار اولیاء را شرک مى دانند و کسى که محراب و منبر و ضریح پیامبر را ببوسد مشرک مى خوانند گرچه در آن عمل هیچگونه الوهیتى نباشد بلکه عشق به پیامبر سبب این اعمال شده باشد.
راى بررسى بطلان این عقیده در قرآن و احادیث و سیره مسلمین سیرى خواهیم داشت.
1ـ قرآن کریم
"اذهبوا بقیصى هذا فالقوه على وجه ابى یات بصیراً.
یوسف مى گوید: پیراهن مرا ببوید و بر صورت پدرم بیفکنید تا او بینائى خود را باز یابد.
یعقوب نیز پیراهن یوسف را بر دیدگان خود افکند و بینائى اش را بدست آورد لذا قرآن مى فرماید:
فلما ان جاء البشیر القاه على وجهه فارتو بصیراً.
با این آیات روش و عمل یعقوب که از پیامبران الهى است آیا تبرکّ و استشفاء به آثار اولیاء شرک است!
2ـ احادیث
بررسى زندگانى پیامبر بروشنى گواه بر این مطلب است که یاران آن حضرت در تبرکّ جستن به آب وضوى پیامبر از یکدیگر سبقت مى گرفتند.
در این مورد احادیث موجود در دو منبع مهم اهل سنت را مورد بررسى قرار مى دهیم:
الف) نجارى در جریان صلح حدیبیه مى نویسد:
هرگاه پیامبر وضو مى گرفت، یاران او براى ربودن قطرات آب وضوء آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى گرفتند.
همچنین نجارى درباره صفات پیامبر از وهب بن عبدالله نقل کرده است که مردم دستهاى پیامبر را به صورت خویش مى کشیدند وى نیز دست آن حضرت را گرفته و به صورت خود کشیدم و دست او خوشبوتر از مشک بود.
ب) مسلم در کتاب خود در این مورد مى گوید:
پیامبر سر خود را مى تراشید و یاران او در اطراف او بودند و هر تارى از موى او در دست یکى از آنان بود.
3ـ سیره مسلمین
ذکر خلاصه اى از سیره مسلمین در این مورد بطلان نظر وهابیان را به اثبات خواهد رساند.
الف) دخت گرامى پیامبر پس از درگذشت و دفن پیامبر گرامى، در کنار قبر وى ایستاد و مقدارى از خاک قبر را برداشت و به صورت گذاشت و گره کرد و دو شعر را سرود.
"ماذا عَلَى من شَمَّ تُرْبَةَ احمدَا***اُن لایَشُمَ مَدى الزمانِ غَوالیاً
چه مى شود بر آن کسى که خاک قبر احمد را ببوید، دیگر تا زنده است مشکهاى گران قیمت را ببوید.
"مُبْعتَ عَلَىّ مَصائب لوانها***مُّبعت على الایام میژن لیالیا
مصیبت هائى بر من وارد شد که اگر بروزهاى روشن وارد مى شد به شب تار تبدیل مى شدند.
ب) امیر مؤمنان على (ع) مى گوید:
سه روز از دفن پیامبر گذشته بود که عرب بیابانى آمد و خود را بر قبر پیامبر افکند و خاک قبر او را بر سر خود پاشید و شروع به سخن گفتن با پیامبر کرد و گفت اى پیامبر خدا سخن گفتى ما نیز شنیدیم، حقائق را از خداوند گرفتى ما نیز از تو گرفتیم از جمله چیزهائى که خداوند بر تو نازل کرده است این اتس:
وَلَو انّهم إذ ظَلَمو انفُسَهمُ.
من نیز بر خویشتن ستم کرده ام براى من از خدا طلب آمرزش بفرما ناگهان ندائى شنید که گناهان تو بخشیده شد.
نکته مهم: این همه نقلهائى که در مورد تبرک و استشفاء به آثار اولیاء در کتب تاریخى آمده است هیچگاه نمى تواند دروغ و بى اساس باشند.
و بر فرض بى پایگى و دروغ این نقلها، باز هر مقصود ما گواهى مى دهند زیرا اگر چنین کارهائى شرک و بدعت و یا نامشروع و حرام به شمار مى رفت هرگز دروغ پردازان آنها را به شخصیت هاى اسلامى نسبت نمى دادند زیرا افراد دروغگو در زمینه هائى دروغ پردازى مى کنند که مورد پذیرش جامه باشد تا مردم سخن آنها را بپذیرند و هرگز اینگونه کارها را به صالحان نسبت نمى دهند. زیرا در این صورت با مقاومت و عدم پذیرش مردم روبرو مى شوند.


جمعه 90 دی 16 , ساعت 7:20 صبح

مسلک وهابى منسوب به شیخ محمد فرزند "عبدالوهاب" نجدى است و این نسبت از نام پدر او "عبدالوهاب" گرفته شده است.به گفته برخى از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را بنام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنى "محمدیه" نگفته اند. این است که مبادا پیروان این مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند.
مبحث مورد تحقیق تحت فصول مختلف مورد بررسى قرار خواهد گرفت ، اوّل بنحو خلاصه تاریخچه وهابیت بررسى و سپس در فصل دوّم خلاصه اى از افکار این فرقه مورد بررسى قرار خواهد گرفت.

تاریخچه وهابیت:

مسلک وهابى منسوب به شیخ محمد فرزند "عبدالوهاب" نجدى است و این نسبت از نام پدر او "عبدالوهاب" گرفته شده است.
به گفته برخى از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را بنام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنى "محمدیه" نگفته اند. این است که مبادا پیروان این مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند. و از این نسبت سوء استفاده نمائید.
شیخ محّمد در سال 1115 هجرى قمرى در شهر "عُیینَه" از شهرهاى "نجد" تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضى بود. شیخ از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقائد سخت علاقه داشت، و فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماء حنبلى بود، آموخت.
وى از آغاز جوانى بسیارى از اعمال مذهبى مردم "نجد" را زشت مى شمرد در سفرى که به زیارت خانه خدا رفت بعد از انجام مناسک به مدینه رهسپار شد در آنجا توسل مردم را به پیامبر در نزد قبر آن حضرت انکار کرد سپس به نجد مراجعت نمود و از آنجا به بصره رفت به این قصد که از بصره به شام رود، مدتى در بصره ماند و با بسیارى از اعمال مردم به مخالفت پرداخت، ولى مردم بصره وى را از شهر خود بیرون راندند. در راه میان "بصره و شام" زبیر نزدیک بود از شدت گرما و تشنگى و پیاده روى هلاک شود، اما مردى از اهل زبیر مى خواست از زبیر به شام سفر کند ولى چون توشه و خرج سفر به اندازه کافى نداشت مقصد را عوض کرد و رهسپار شهر احسا شد و از آنجا آهنگ شهر حریمله از شهرهاى نجد را نمود.‏
در این هنگام که سال 1139 بود، پدرش عبدالوهاب از عینبه به حریمله انتقال یافته بود.
شیخ محمد، ملازم پدر شد و کتابهائى نزد او فرا گرفت و به انکار عقائد مردم نجد پرداخت به این مناسبت میان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت همچنین بین او و مردم نجد منازعات سختى رخ داد و این امر چند سال دوام یافت تا اینکه در سال 1153 پدرش شیخ عبدالوهاب از دنیا رفت.
شیخ محمد پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود و انکار قسمتى از اعمال مذهبى مردم ادامه داد و جمعى از مردم حریمله از او پیروى کردند و کار وى شهرت یافت وى از شهر حریمله به شهر عینبه رفت، رئیس وقت عینبه عثمان شیخ محمد نیز در مقابل اظهار امیدوارى کرد که همه اهل نجد از عثمان بن حمد اطاعت کند.
خبر دعوت شیخ محمد و کارهاى او به امیر احسا رسید، وى نامه هایى براى عثمان نوشت که نتیجه اش این شد که عثمان عذر شیخ محمد را خواست.
شیخ محمد به او پاسخ داد که اگر مرا یارى کنى تمام نجد را مالک مى شوى، اما عثمان از او اعراض کرد و او را از شهر عینبه بیرون راند.
شیخ محمد در سال 1160 پس از آنکه از عینبه بیرون رانده شد رهسپار درعیه از شهرهاى معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه محمد بن مسعود (جد آل مسعود) بود وى به دیدن شیخ رفت و عزت و نیکى را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را بوى بشارت داد و بدین ترتیب ارتباط میان شیخ محمد و آل مسعود آغاز گردید.
یکى از بزرگترین نقاط ضعف برنامه زندگى شیخ این است که با مسلمانانى که از عقائد کذائى او پیروى نمى کردند، معالمه کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموى آنان ارزشى قائل نبود.
جنگهائى که وهابیان در نجد و خارج نجد از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه و عراِ راه انداختند برهمین پایه بوده، هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن املاک خود قرار مى دادند و الّا به غنایمى که بدست مى آوردنداکتفاء مى کردند.
کسانى که با عقائد او موافقت مى کردند و دعوت او را مى پذیرفتند باید با او بیعت مى کردند و اگر کسانى به مقابله برخیزند باید کشته شوند و اموالشان تقسیم گردد، طبق این رویه از اهالى قریه مضول در شهر احسا سیصد مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند.
شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت. و پس از شیخ محمد پیروان او به همین روش ادامه دادند مثلاً در سال 1216 امیر مسعود و هابى سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیر کرد و به شهر کربلا حمله ور شد. کربلا در این ایّام در نهایت عظمت و شرف بود. زائرین ایرانى و ترک و عرب بدان روى مى آوردند، مسعود پس از محاصره شهر سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از ملاضمین و ساکنین آن نمود.
سپاه وهابى در شهر کربلا رسوائى به بار آورد و پنج هزار تن را به قتل رسانیدند پس از آن به طرف خزینه هاى مردم امام حسین (ع) حمله ور شده و اموال آنرا به غارت بردند.
از زمانیکه شیخ محمد بن عبدالوهاب عقائد خود را ابراز و مردم را به پذیرفتن آنها دعوت کرد، گروه زیادى از علماى بزرگ به مخالفت با عقائد او پرداختند، نخستین کسى که به شدت با او مخالفت برخاست پدرش عبدالوهاب و سپس برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب بودند که هر دو از علماى حنبلى محسوب مى شوند.
در خاتمه این فصل باید دانست که شیخ محمد بن عبدالوهاب مبتکر و آورنده عقاید وهابیان نیست بلکه قرنها قبل از او این عقائد بصورتهاى گوناگون از افرادى مانند ابن تیمیه و شاگرد او ابن القیم اظهار شده است ولى بصورت مذهب تازه اى در نیامده و طرفداران زیادى پیدا نکرده بود.
ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه از علماى حنبلى که در 728 هجرى قمرى در گذشته است.
وى عقائد و آرائى برخلاف معتقدات عموم فرقه هاى اسلامى اظهار مى داشت و پیوسته مورد مخالفت علماى دیگر قرار داشت و به عقیده محققین همین عقائد بعداً اساس معتقدات وهابیان را تشکیل داده است.
در مقابل عقائد ابن تیمیه از طرف علماء اسلام، بالاخص علماء اهل سنت دو کار صورت گرفت:
1) نقد عقائد و آراء او و تألیف کتب فراوان از جمله این کتب:
ـ شفاء السقام فى زیارة قبر خیر الا نام ـ نویسنده تقى الدین سبکى.
ـ دفع الشبهه ـ تقى الدین المصنى و...
2) مراجع فتوى اهل تسنن در عصر ابن تیمیه به تفسیق و تکفیر وى برخاسته و او را بدعت گذارى مى دانستند.
غائله ابن تیمیه با مرگ او در سال 728 در زندان شام فروکش کرد و شاگرد معروف او ابن القیم هر چند به ترویج افکار استاد خود پرداخت ولى آثارى از آن باقى نبود تا اینکه فرزند عبدالوهاب تحت تأثیر افکار این تیمیه قرار گرفت و آل مسعود براى تحکیم پایه هاى امارت خود در منطقه نجد به حمایت از او برخاستند و باعث زنده شدن و رشد این افکار گردید و متأسفانه باعث ایجاد فرقه اى جدید در جامعه مسلمین گردید.


پنج شنبه 90 دی 15 , ساعت 9:0 صبح

بصیرت­ مداری در اندیشه مقام معظم رهبری

تاکنون از خود پرسیده‌ایم چه عواملی باعث میشود برخی افراد دچار بی بصیرتی شده، نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند؟ به­راستی برای گم نکردن راه چه باید کرد؟ چگونه میتوان راه را بازشناخت و فریفته‌ی سخنان و رفتارهای دشمنان نقاب­دار و منافقان فتنه‌گر و فتنه‌گران منافق نگردید؟! چگونه میتوان بین حق و باطل، جدایی افکند و راه را از کژراهه شناسایی نموده، مسیر را اشتباهی نپیمود؟
راه­کار همان است که رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کرده‌اند که: «شما در جبهه‌ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانى بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید مى‌بینید در محاصره‌ى دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضى آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطب‌نما همان بصیرت است».1
ولی آیا بصیرت برای اشخاص خاصی لازم است یا مسئله‌ای عمومی است؟ آیا بر همگان لازم است که بینش والایی داشته باشند؟ رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «اگر همه‌ی تعاریفی که در خصوص بصیرت آورده شده را در یک جمله خلاصه کنیم میتوان گفت: بصیرت یعنی وجود چشمان تیزبینی در انسان که بتواند پشت صحنه‌ی مسائل پیچیده­ی سیاسی را به­خوبی تشخیص دهد. این مهم در طول دوران تاریخ معاصر ایران و حوادث بعد از انقلاب، خط کش جدا شدن افراد هوشیار از غافل بوده است».2

اهمیت و جایگاه بصیرت

اهمیت و جایگاه بصیرت، روشن‏بینی و درک درست از شرایط و فضاها است، به گونه‌ای است که قرآن کریم یکی از ویژگى‌های فرستادگان الهی را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها دانسته و جامعه‌ی اسلامی و پیروان دین را نیازمند این ویژگی معرفی کرده: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی؛ بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه‌ی مردم را به سوى خدا دعوت مى‌کنیم» کسی که بصیرت لازم را به همراه یک سری دیگر از شرایط - که اشاره خواهیم کرد - داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
این جاست که هر جامعه‌ای با داشتن رهبری بصیر و نیروهایی این چنین، به­راحتی میتواند نقشه‌های دشمنان و فتنه‌گران را نقش برآب نموده، جامعه را از وجود آنان پاک­سازی نماید.
حضرت علی(ع) در این مورد میفرماید: «وَ لَکِنِّی اَضْرِبُ بِالْامُقْبِل اِلَی الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِاالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُریبَ اَبَداً حَتّی یَأْتِی عَلی یَوْمِی؛ من با نیروهای گرویده به حق، فراریان را سرکوب میکنم و با سربازان آماده به فرمان، دودلان وسوسه‏گر را درهم­میکوبم».3
در اهمیت و جایگاه بصیرت همین بس که در آموزه‌های دینی ما، انسان بیبصیرت همانند فردی کور دانسته شده است.

واکاوی برخی علل نبود بصیرت

1- دنیاخواهی

یکی از عوامل اصلی کم­بود بینش، حب دنیا و تعلّق بیش از اندازه به امور دنیوی است. این امر باعث میشود برخی افراد دانسته یا نادانسته، برای حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و... دنیا را بر آخرت مقدم دارند؛ و این آفت باعث کور و کر شدن حقیقی و باطنی آنان نسبت به حقایق می­شود. رسول خدا(ص) فرمود: «هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیویش دور و دراز گردد، خداوند به اندازه‌ی گرایش او به دنیا، دلش را کور میگرداند».4

2- کم‌خردی

اگر افراد، دارای مبانی و افکار مشخص- که برگرفته از مطالعه و تفکر و تعمق در مسائل است- نباشند، درک و بینش درستی از حوادث و اتفاقات پیرامونی نخواهند داشت و پیوسته با ارائه‌ی نظرات نادرست و تحلیل‌های اشتباه، افکار منفی و اقدامات خراب‌کارانه را به افراد جامعه منتقل می­کنند. همچنین با ادعای فهم و درک فوق العاده‌ای - که گویا کس دیگری بدان دست نیافته و نخواهد یافت - ایجاد موج منفی در جامعه ایجاد میکنند. حضرت امیر(ع) با اشاره به همین نکته میفرمایند: «لا بَصیِرََةَ لِمَنْ لا فِکْرَ لَهُ؛ کسی که اهل فکر و اندیشه نیست، بصیرت و بینش هم نخواهد داشت».5 آن حضرت با اشاره به پیامدهای وجود چنین افراد - فاقد فکر و تحلیل و بینش صحیح – ­ی در صفوف جامعه میفرماید: «فَاقِدُ الْبَصَرِ فَاسِدُ النَّظَرِ؛ آن که بصیرت و بینش را از دست بدهد، نظرش هم، نادرست و بی­ارزش است».6

3- هوا و هوس

هر انسانی در حالت تعادل و نبود میدان‌های آزمایش، با مشکل خاصی مواجه نمیشود. مشکل جایی نمایان میگردد که هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی این تعادل را از انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواسته‌های نفسانی، فردی، جناحی و مانند آن در پیش چشم انسان، قدرت انتخاب را متزلزل نموده، او را در دو راهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی، کسانی که بر نفس خود مدیریت نداشته باشند، به­راحتی در دام خواهش‌های نفسانی افتاده، بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت. حضرت علی(ع) میفرماید: «الهَوَی شَرِیکُ الْعَمَی؛ هوا و هوس، شریک کوردلی است».7

4- غفلت و لجاجت

غفلت و لجاجت، دو عامل آفت‌زای پرخطر در مسیر زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث میشود ثمره‌ی یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان، پوچ و نابود گردد. نمونه‌های تاریخی فراوانی همانند «بلعم بن باعورا» و... هستند که با غفلت‌زدگی و خیره‌سری، زحمات و تلاش‌های­شان را نیست و نابود کردند. قرآن و روایات نیز به انسان هشدار میدهد که همه باید مراقب باشند تا اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حَبْط و نابود نکنند.8
امیر بیان، علی(ع) میفرماید: «دَوَامُ الْغَفْلَه یُعْمِی الْبَصِیرَه؛ ادامه یافتن غفلت، دیده­ی بصیرت را کور میسازد».9
از پیامدهای غفلت‌‌زدگی این است که چنین افرادی به گمان این که تشخیص­شان آنان برترین تشخیص و درک و فهم‌شان، بالاترین درک و فهم است، دچار خودبینی و وهم‌گرایی میگردند و بر این باورهای نادرست خود، پافشاری و لجاجت هم می ورزند. در چنین فضایی است که زمینه‌های کج فهمی، بی­بصیرتی و کوری دل فراهم می­شود و بستر فتنه و آشوب، مهیّا.
رهبر معظم انقلاب در این باره می فرمایند: «بعضى اشخاص، لجبازند و هر چه انسان حقیقت را در مقابل‌شان قرار مى‏دهد، روى موضع لجوجانه­ی خود اصرار مى‏کنند. چنین رویّه‏اى، انسان را از حقیقت دور مى‏کند. فرد لجوج، در ابتداى لجبازى، هنوز اندکى نور حقیقت را مى‏فهمد و احساس مى‏کند که کارش براساس لج­بازى است اما وقتى لجاجت وى تکرار شد، دیگر آن اندک نورِ حقیقت را هم نمى‏فهمد. در او، باطن و اعتقاد و عقیده‏اى دروغین به وجود مى‏آید که اگر به خود برگردد و تعمق کند، مى‏بیند این که در ذهن اوست، عقیده نیست، «عَنْ ظَهْرِ الْقَلْب» و از باطنِ جان، نیست.
اما لجاجت نمى‏گذارد که او سروش حقیقت و پیام معنویت و حق را به گوشِ جان بشنود. دیدید کسانى که در مقابل اسلام و انقلاب اسلامى و فرمایشات امام و حقّانیت واضح و مظلومانه­ی ملت ایران ایستادند و لجاجت کردند، چگونه این لجاجت به گمراهى‏شان انجامید!10 ... عزیزان من! تمام مشکلاتى که براى افراد یا اجتماعات بشر پیش مى‌آید، بر اثر یکى از این دو است؛ یا عدم بصیرت، یا عدم صبر. یا دچار غفلت مى‌شوند، واقعیت‌ها را تشخیص نمى­دهند، حقایق­ها را نمى‌فهمند، یا با وجود فهمیدن واقعیات، از ایستادگى خسته مى‌شوند. لذاست که به خاطر یکى از این دو - یا هر دو - تاریخ بشر پُر از محنت‌هاى بزرگ ملت‌هاست؛ پُر از غلبه‌ى زورگویان عالم بر ملت‌هاى ضعیف النفس و غافل است».11

5- آرزوهای ب یپایان

آرزوهای دور و دراز، از مهم­ترین رذایل اخلاقی است که در کتاب‌های بزرگان و آیات و روایات فراوانی از آن یاد شده است. پیامبر اکرم(ص) در روایت مشهوری «طول اَمَل» را یکی از دو دشمن بسیار خطرناک برای انسان‌ها برشمرده و فرموده است: «شدیدترین چیزی که از آن بر شما میترسم دو خصلت است: یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری آرزوی طول و دراز. هواپرستی، شما را از حق باز میدارد و آرزوی دور و دراز، شما را بر دنیا حریص میکند».12

بصیرت از نگاه رهبر معظم انقلاب

ایشان در سخنرانی های مختلفی به بررسی ابعاد این مسئله پرداخته‌اند و در آن به نقش محوری خواص در تبیین حقایق و روشن­گری ها تأکید کرده‌اند. به تناسب بحث، برخی از بیانات ایشان را با ذکر عنوان نقل میکنیم؛ باشد که چراغ راهی برای آیندگان شود و همگان با پیروی از بیانات ایشان، به وظیفه‌ی دینی و انقلابی خویش عمل نماییم.

اهمیت بصیرت

«این که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روى بصیرت تأکید کرده‌ام، به خاطر این است که یک ملتى که بصیرت دارد، مجموعه‌ى جوانان یک کشور وقتى بصیرت دارند، آگاهانه حرکت میکنند و قدم برمیدارند. همه‌ى تیغ‌هاى دشمن در مقابل آن­ها کند می شود. بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمیتواند آن­ها را گم­راه کند، آن­ها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم میگذارد».13

ضرورت بصیرت برای اقشار تحصیل­کرده

«در زندگىِ پیچیده‌ى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمیشود حرکت کرد. جوان‌ها باید فکر کنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه‌ى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله‌ى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت‌ها لازم است... بصیرت یعنى این که بدانید چه میخواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید».14

بصیرت، ابزار مبارزه با جنگ نرم

«باید همیشه هشیارى نسبت به همه‌ى جوانب باشد. اما این، اولویت استکبار در مواجهه‌ى با نظام اسلامى نیست. اولویت، آن چیزى است که امروز به آن میگویند جنگ نرم؛ یعنى جنگ به­وسیله‌ى ابزارهاى فرهنگى، به وسیله‌ى نفوذ، به وسیله‌ى دروغ، به وسیله‌ى شایعه‌پراکنى؛ با ابزارهاى پیش­رفته‌اى که امروز وجود دارد. ابزارهاى ارتباطى‌اى که ده سال قبل و پانزده سال قبل و سى سال قبل نبود، امروز گسترش پیدا کرده. جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دل‌ها و ذهن‌هاى مردم. خوب، شما ببینید در یک چنین وضعیتى چه چیزى بیش از همه‌ براى انسان مهم است؟ بصیرت».

بصیرت در شناخت خائنان

«بنده بارها بر روى بصیرت تکیه میکنم، به خاطر همین. مردم بدانند چه اتفاقى دارد مى‌افتد؛ ببینند آن دستى را که دارد صحنه‌گردانى میکند، صحنه را شلوغ میکند تا در خلال شلوغى‌هاى مردم، یک عنصر خائنى، یک عنصر دست‌نشانده و دست‌آموزى بیاید کارى را که آن­ها میخواهند، انجام بدهد و نشود او را توى مردم پیدا کرد؛ این کارى است که دشمن میخواهد انجام بدهد. هر اقدامى که به بصیرت منتهى بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و توده‌ى مردم جدا کند، او را مشخص کند، این خوب است. هر اقدامى که فضا را مغشوش کند، مشوّش کند، انسان‌ها را نسبت به یک­دیگر مردد کند، فضاى تهمت‌آلود باشد، مجرم و غیرمجرم در آن مخلوط بشوند، این فضا مضر است، مخالف است».15

ب یبصیرتی و بلاها

«اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهایى که بر ملت‌ها وارد میشود، در بسیارى از موارد بر اثر بى‏بصیرتى است. خطاهایى که بعضى از افراد میکنند - مى‏بینید در جامعه‏ى خودمان هم گاهى بعضى از عامه‏ى مردم و بیشتر از نخبگان، خطاهایى می کنند. نخبگان که حالا انتظار هست که کمتر خطا کنند، گاهى خطاهای­شان اگر کمّاً هم بیشتر نباشد، کیفاً بیشتر از خطاهاى عامه‏ى مردم است - بر اثر بى‏بصیرتى است؛ خیلى‏هایش، نمی گوییم همه‏اش. بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهى خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جمله‏ى امیرالمؤمنین(ع) را - به نظرم در جنگ صفین - در گفتارها بیان کردم که فرمود: اَلَا وَ لَا یَحْمِلُ هَذا الْعَلَمَ اِلّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَالصَّبْر».16

پی‌نوشت‌ها:

1. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
2.رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولى امر، 5/5/1388.
3.نهج‏ البلاغه، خطبه‏ی6.
4.تحف العقول، ص60.
5.غرر الحکم، ص647، ح7937.
6.میزان الحکمه، ج2،ص504 .
7.نهج البلاغه، نامه­ی31.
8. حبط اعمال یعنی از بین رفتن پاداش عمل نیک، به دنبال گناهی که در پی آن عمل، انجام گرفته است. در قرآن نیز به همین معنی اشاره شده ‏است. زمر، آیه­ی65.
9. عیون الحکم و المواعظ، ص250. غرر الحکم، ح5146.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار رئیس جمهور و هیئت وزیران‏‏ 8/6/1384.
11. دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش­آموزان به مناسبت سیزدهم آبان، سال­روز میلاد امام على(ع)، 12/ 8/ 1377 .
12. محجه البیضاء، ج8، ص245.
13. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
14. بیانات در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388.
15. بیانات رهبری در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان کشور 4/ 9/ 1388.
16. نهج البلاغه، خطبه‏ى 173.


دوشنبه 90 دی 12 , ساعت 7:51 صبح

«و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون.»

جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت.

خداوند این معبود بی همتا که به بندگان عشق می ورزد، بسیار آنان را به سوی خویش می خواند و دوری وی را تاب نمی آورد، پس چگونه است که بندگان از این خالق بنده نواز غفلت می ورزد و به کار دنیا مشغول می شوند.

ندای جبرئیل تا همیشه تاریخ طنین انداز است که بندگان را فرمود: «هر چه در آسمان و زمین است همه به تسبیح و ستایش خدای که مقتدر و حکیم است مشغولند.»(3)

پس تو هم به جمع تسبیح گویان شتاب و «از شبانگاه به تسبیح وی پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبیح خدا گو.»(4)

تا خورشید از پیشانیت طلوع نماید و آفتاب گستر عالم باشد، آنگاه می فرماید، البته به عبادت خویش غرّه مشو که «هفت آسمان و زمین و هر چه در آنهاست همه به ستایش و تنزیه او مشغولند و موجودی نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست، لیکن شما تسبیح آنها را فهم نتوانید کرد، همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است.»(5) نخستین گام در دیدار معبود با مخلوق از سوی اوست و نخستین پیام را نیز خود فرو می فرستد که «ای ایمان آورندگان، خدای را بسیار ذکر و تسبیح گویید.»(6)

و انعکاس این دعوت را که همانا اجابت دعای بنده است خود ضمانت می کند و چه ضمانتی بالاتر از آنکه خود ضامن خلق شود و مشتاقانه صلا دهد که: «و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الدّاع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون

چون بندگان از دوری و نزدیکی من، از تو پرسند، آگاه باشند که من به آنها نزدیک خواهم بود، هر که مرا خواند دعایش را اجابت کنم، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند، باشد تا به سعادت راه یابند.»(7)

قرآن و احکام و روایات در بیان مقدمات، مؤخرات و شرایط نماز و نمازگزار هیچ نکته ای را فرو نگذاشته است و هم اعمال صوری و هم مراقبات باطنی به دقت بیان گردیده است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم که خود اسوه حسنه ای است برای انسانها در تمامی اعمال و گفتار، در حدیثی خصائص نماز را چنین بیان می فرمایند: «نماز بنده در محشر، تاجی است بر سرش و نوری در صورتش و لباسی بر تنش، پرده ای است میان او و آتش، حجتی است بین او و آتش، سبب نجات از دوزخ و عبور از پل صراط است، کلید بهشت و مهر حورالعین و بهای بهشت است. نماز است که بندگان را به بالاترین درجات می رساند.»(8)

شایسته نیست که بنده تاج از سر برگیرد و عریان بر عصای نابینایی تکیه زند، یا کلید بهشت را در کوچه پس کوچه های هوس رها سازد و در مرداب دوزخ دست و پا زند.

حکایت گناهکار که در سیاهچال معصیت گرفتار آمده، داستان اسیری است که در دهلیزهای تاریک و ظلمانی و ناهموار به بند کشیده شده است و تنها رشته ای باریک، منشأ اتصال او به درگاه آن دهلیز و وسیله نجات اوست. اگر رشته را رها سازد هلاکش حتمی است امّا اگر بدان تمسّک جوید با سختی بسیار امید نجاتش هست.

نماز برای انسان گناهکار حکم همان رشته را داراست که در هیچ شرایطی نباید از آن گسست و به تاریکی مطلق پیوست، در احکام آمده است که اگر کسی به قصد گناه مسافرت کند، باید نماز را تمام به جای آورد و نمی تواند آن را شکسته ادا کند، نکته مستتر در این حکم این است که حتی ارتکاب گناه هم سبب ترک نماز نمی تواند باشد، آنکه مسلمان است و اسلام آورده و به یگانگی خداوند شهادت داده است تا زمانی که از این عقیده بازنگشته و رأی خلاف اختیار نکرده است باید نماز را به پا دارد. با هر شیوه و روش زندگی و با هر درجه از ایمان، نماز باید اقامه شود.

هر گناهی کیفر خود را دارد و هر عملی جداگانه محاسبه خواهد شد. البتّه درجه ایمان و حضور قلبی در برابر خداوند از مسائلی است که هنگام درجه بندی بندگان و نسبت تقرّب آنان به بارگاه ربوبیت مورد نظر واقع می شود امّا آنکه نماز را واگذارد به همه درهای رحمت و زنگهای بیدارباش خویش پشت کرده است و به تاریکی مطلق گام نهاده است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد کسانی که نماز را ترک می گویند و به این خیر عظیم خداوند پشت می کنند می فرماید: «دو گروه از امت من در قیامت مورد عذاب خداوند واقع می شوند و به دوزخ در می آیند که یک گروه از آنان تارک نماز است و بدانید که تارک نماز عذابش دو چندان است و هنگام ورود به صحرای محشر دستش را به گردنش زنجیر کنند و ملائکه گدازه های آتشین بر گونه ها و پیشانیش زنند.»(9)

قرآن ابتدا در آیه های متعددی چگونگی بجای آوردن نماز و احکام و مقدّمات آن را بیان می فرماید و شکل این عبادت را به تصویر می کشد: «ای اهل ایمان چون خواهید برای نماز برخیزید، صورت و دستها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا بر آمدگی پا مسح کنید و اگر جنب هستید پاکیزه شوید و اگر بیمار و مسافر باشید، یکی از شما را قضاء و حاجتی دست دهد و یا با زنان خلوت کرده اید و آب نیابید، در این صورت به خاک پاک و پاکیزه تیمم کنید، با آن خاک صورت و دستها را مسح نمایید، خدا هیچگونه سختی برای شما قرار نخواهد داد امّا می خواهد که شما را پاکیزه گرداند و نعمت را بر شما تمام کند باشد که شکر او را بجای آورید.»(10)

امام رضا علیه السلام نیز در حدیثی جهت وضو گرفتن را پیش از به جای آوردن نماز بیان کرده است و در این زمینه چنین می فرماید: «از این جهت خداوند امر به وضو فرموده است که انسان به هنگام وقوف در برابر پروردگار و به هنگام مناجات با حضرت باری پاک و پاکیزه باشد، در برابر او امرش مطیع و فرمان بردار، و از هر گونه نجاست و پلیدی به دور و بر کنار باشد. از طرف دیگر، وضو موجب رفع کسالت می باشد و دل پاک و پاکیزه و مهیّا است برای ایستادن در برابر خداوند قهّار.

در وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها واجب است، چون اینها اعضایی است که در نماز به کار گرفته می شوند، زیرا با صورتش به سجده می رود و در برابر خداوند متعال خاضع می شود، دستها را به سوی خداوند بر می دارد و نیایش می کند و نیازهایش را سؤال می کند، با سرش خضوع و خشوع می کند و در برابر خداوند جبّار برای رکوع خم می شود و به هنگام سجده پیشانی بر زمین می ساید و با پاهایش بر می خیزد و می نشیند و فرمان خدای به جای می آورد.»(11)

پس از بیان مقدمات نماز و روش به جای آوردن آن که به عنوان اعلامیه مؤمن و قطعنامه بندگی است رازهای برگزاری این مراسم روحانی و عاشقانه و درک هر واژه این ذکرهای نورانی را بیان می فرماید و ویژگیهای پارسایان و مؤمنان را که حقیقت نماز را دریافته اند ذکر می کند.

امام صادق علیه السلام نیز در حدیثی به نمازگزاران چنین می گوید: «هنگامی که به نماز برخاستی از دنیا و آنچه در آن است نومید باش و از مردم و آنچه مردم به آن مشغولند روی پرتاب و دست را از آنچه ترا از یاد خدا دور می کند تهی ساز و با دیدگان درونت عظمت خدا را مجسّم کن و به یادآور روزی را که در برابر او خواهی ایستاد و هر نفسی آنچه را که پیش فرستاده خواهد یافت و به سوی مولای حقیقی شان «اللّه » باز گردانیده می شوند پس بر دو پای خود در جا بایست.»(12

 

l3 سوره حشر، آیه 1.

(4) سوره طور، آیه 49.

(5) سوره اسراء، آیه 44.

(6) سوره احزاب، آیه 41.

(7) سوره بقره، آیه 186.

(8) نصایح علی مشکینی، ص359.

(9) نصایح، ص303.

(10) سوره مائده، آیه 6.

(11) اسرار نماز شهید ثانی، ترجمه علی اکبر مهدی پور.

(12) همان، ص117.


چهارشنبه 90 دی 7 , ساعت 10:25 صبح

 

خداوند متعال در آیات الهی شخصیت‌های مثبت و منفی زیادی را معرفی کرده است و برای اینکه شناخت کامل و جامعی نسبت به این شخصیت‌ها پیدا کنیم خداوند متعال در جای جای قرآن سخنرانی‌هایی را از آن‌ها بیان کرده است که ما با توجه به حرف‌ها و سخنانشان بتوانیم شخصیت آن‌ها را بهتر بشناسیم چرا که فرمود : (تا مرد سخن نکفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد )

 

شیطان

حال با توجه به این جنبه شناختی ، یکی از شخصیت‌هایی که در قرآن کریم بسیار از او نام ‌برده است شیطان است که در جای جای قرآن از او سخن به میان آمده و درباره او صحبت شده است اما خود شیطان نیز در همین قرآن بارها لب به سخن باز کرده و سخنرانی‌های مختلفی را در سکانس‌های مختلف و در مواقع و مکان‌های متفاوت بیان کرده است که با توجه به مقدمه فوق صحبت‌ها و سخنرانی‌های شیطان می‌تواند راه خوبی برای آگاه شدن ما از شخصیت او و پی بردن به اهداف شوم او باشد .

در این نوشتار به سکانس‌های مختلفی از سخنرانی‌های شیطان که در مواقع مختلف ایراد کرده است پرداخته می‌شود:

 

سکانس اول: بیان فضائل خود در پیشگاه خداوند

اولین سکانس از سخنرانی شیطان بعد از خلقت آدم علیه‌السلام و دستور خداوند به ملائکه الهی بر سجده به او بود که شیطان در اینجا طاقت نیاورد و لب به سخن گشود و در یک سخنرانی کوتاه مخالفت خود را با خداوند اعلام کرد و در این سکانس فضائلی را که برای خود قائل بود برشمرد و گفت:

(قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ )

فرمود: «چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم. مرا از آتشی آفریدی و او را از گِل آفریدی.» (1)

اولین سکانس از سخنرانی شیطان بعد از خلقت آدم علیه‌السلام و دستور خداوند به ملائکه الهی بر سجده به او بود که شیطان در اینجا طاقت نیاورد و لب به سخن گشود و در یک سخنرانی کوتاه مخالفت خود را با خداوند اعلام کرد و در این سکانس فضائلی را که برای خود قائل بود برشمرد

 

 

و در جای دیگر به بیان دیگر این طور گفت که :

 

(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا :و (به یاد آر) هنگامی که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند، جز ابلیس که گفت: آیا سجده کنم بر کسی که او را از گل آفریدی؟)(2)

 

شیطان

سکانس دوم: سخنرانی شیطان در پیشگاه خداوند

بعد از سخنرانی اول و بعد از اینکه فضیلت‌هایی برای خود بیان کرد که در حقیقت فضیلت و ملاک برتری واقعی نبودند و به خاطر غرور و تکبری که در این سخنرانی از خود نشان داد این بار از مقام و منزلتی که داشت نزول کرد و بعد از اینکه با فرمان الهی مبنی بر :

(قالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ فرمود: «از آن [مقام] فرو شو، تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبّر نمایی. پس بیرون شو که تو از خوارشدگانی)(3)

وقتی از مقام خود با نزول مواجه شد، در اینجا لب به سخن باز کرد و در یک سخنرانی دیگر خواسته‌های خود را از خداوند متعال درخواست کرد و گفت:

(قَالَ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ گفت: «مرا تا روزی که [مردم] برانگیخته خواهند شد مهلت ده»(4)

و در فرازی دیگر از سخنرانی خود انسان‌ها را با نگاه حقارت نگاه می‌کند و با این گاه حقارت آمیز درخواست خود را از خداوند می‌کند و به خداوند عرضه می‌دارد : (قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَـذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً (سپس) گفت: به من بگو این کسی که او را بر من بزرگی و شرافت بخشیدی (برای چه بود؟) سوگند باد که اگر مرا تا روز قیامت (که آخرین مدت حیات نسل اوست) مهلت دهی همه اولاد او را- جز اندکی- لجام خواهم زد . (و گمراهشان خواهم کرد)(5)

و در اینجا از خداوند خواست که او  را مهلتی بدهد که هدف از این درخواست را در سکانس‌های دیگر از سخنرانی خود بیان می‌کند و خداوند نیز با درخواست او موافقت کرد و فرمود:

(فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم: فرمود: «در حقیقت، تو از مهلت‌یافتگانی)(6)

شیطان به خاطر یک صفت ناپسند همه ارزش‌های خود را از دست داد این بار در سخنرانی متفاوتی قصد دارد که آدم علیه‌السلام را فریب دهد و به همین خاطر در مکان‌های مختلفی به سراغ حضرت آدم و حوا می‌آید تا اینکه آن دو را با حرف‌های خود فریب دهد

 

 

 

سکانس سوم: سخنرانی‌های تهدید آمیز شیطان

شیطان

بعد از سخنرانی‌های متعددی که شیطان انجام داد این بار در سکانسی متفاوت بار دیگر سخنرانی تهدید آمیزی را انجام داد و همه بشریت را تهدید کرد و که با تمام توان تلاش می‌کند که نگذارد آن‌ها راه مستقیم و درست را در زندگی خود ادامه دهند و با تمام قوا با آن‌ها به مبارزه برخیزد:

(قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ گفت: پس بدان سبب که مرا به بیراهه افکندی حتما در کمین آن‌ها بر سر راه مستقیم تو خواهم نشست)(7)

(ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ)

«آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آن‌ها می‌تازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت) (8)

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ [شیطان] گفت: «پس به عزّت تو سوگند که همگی را جدّا از راه به در می‌برم.»(9)

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می‌آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت،(10)

اما در همین سخنرانی اعتراف می‌کند که تنها یک گروه هستند که نمی‌تواند با آن‌ها مبارزه کند و آن‌ها همان بندگان ویژه خداوند هستند:

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ مگر بندگان ویژه و برگزیده‌ات از آنان - که مرا بر ایشان راهی نیست.(11)

 

سکانس چهارم: سخنرانی برای حضرت آدم علیه‌السلام

بعد از اینکه شیطان به خاطر یک صفت ناپسند همه ارزش‌های خود را از دست داد این بار در سخنرانی متفاوتی قصد دارد که آدم علیه‌السلام را فریب دهد و به همین خاطر در مکان‌های مختلفی به سراغ حضرت آدم و حوا می‌آید تا اینکه آن دو را با حرف‌های خود فریب دهد:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ

پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت‌هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [برای] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.»(12)

سخنرانی که همه مخاطبانش از پیروان واقعی او بودند اما حال همه پشیمان هستند که چرا از او پیروی می‌کنند اما باز برای آن‌ها جالب است که آخرین سخنرانی شیطان را هم بشنوند و از نیت‌های پلید او آگاه شوند همه منتظرند و شیطان در جایگاه قرار می‌گیرد و سخنرانی خود را آغاز می‌کند

 

 

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و پادشاهی‌ای که کهنه و نابود نشود راه بنمایم؟(13)

و چون او سخنران ماهری بود و روش‌های تأثیر گذاری را کاملاً می دانست به سراغ حضرت آدم رفت و آن‌ها را با وعده جاویدان شدن فریفت و این یکی از سخنرانی‌های مؤثر شیطان بود که خود او هم این سخنرانی را ظاهراً بسیار دوست می‌دارد چون با این سخنرانی باعث شد که حضرت آدم و حوا از بهشتی که در آن قرار گرفته بودند اخراج شوند و راهی زمین شوند.

 

سکانس پنجم: آخرین سخنرانی شیطان (در جمع پیروان و طرفدارانش)

سکانس‌های سخنرانی شیطان به اینجا می‌رسد که او قرار است آخرین سخنرانی خود را انجام دهد؛ سخنرانی که همه مخاطبانش از پیروان واقعی او بودند اما حال همه پشیمان هستند که چرا از او پیروی می‌کنند اما باز برای آن‌ها جالب است که آخرین سخنرانی شیطان را هم بشنوند و از نیت‌های پلید او آگاه شوند همه منتظرند و شیطان در جایگاه قرار می‌گیرد و  این طور سخنرانی خود را آغاز می‌کند:

(وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)

و چون کار (روز قیامت) تمام شود (و دوزخیان در جای خود قرار گیرند) شیطان (بزرگ و ابلیس اوّل در خطابی به همه دوزخیان) گوید: همانا خداوند شما را وعده حق داد (وعده‌ای که همه تحقق یافت) و من شما را وعده دادم و تخلف کردم (همه خلاف درآمد) و مرا بر شما (در دنیا) هیچ تسلطی نبود جز آنکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت کردید، پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید و اینک من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید، من به اینکه پیش از این مرا شریک طاعت خدا کردید کافرم همانا ستمکاران را عذابی دردناک است.(14)

پی نوشت ها :

1) اعراف 12

2) اسراء61

3) اعراف 13

4) حجر 36

5) حجر 37

6) اسرا 62

7) اعراف 16

8) اعراف 17

9) ص82

10) حجر 39

11) حجر 40

12) اعراف 20

13) طه 120

14) ابراهیم 22


یکشنبه 90 دی 4 , ساعت 4:1 عصر

گروه اول:دانش آموزان شاغل به تحصیل در دوره پیش دانشگاهی.
گروه دوم: داوطلبان پشت کنکوری یا فارغ التحصیل.
گروه سوم:تمام دانش آموزان و دانشجویان از اول ابتدایی تا دوره دکتری.
از این رو توصیه های این شماره برای سه گروه تنظیم شده است.
اول گروه دوم:این ایام برای شما هم یک فرصت طلایی محسوب می شود تا به جمع بندی یا جبران عقب افتادگی ها بپردازید برای همین شما هم باید پا به پای گروه اول و سوم تلاش کنید. و مغرور نشوید که امتحانات را پاس کرده ام و نیازی به تلاش ندارم!!در یک مسابقه زمانی که همه دارند می دوند اگر شما صبرکنید و یا استراحت کنید خیلی عقب می افتید و جبران آن خیلی سخت می شود.
اما سایر گروه ها: به نکات زیرخوب و با دقت توجه کنید و آنها را به کار بندید، تا بتوانید یک نتیجه خوب به دست آورید.

توصیه های مهم:

1ـ تا جایی که می توانید ساعت درس خواندن خود را افزایش دهید. در فاصله تعطیلی های بین هر امتحان سعی کنید رکوردهایی برای خود ثبت کنید. این اعداد می تواند به شما انرژی مضاعفی برای ادامه مسیر بدهد.
2ـ برای ایام امتحانات، هدف گذاری کنید و از همان اولین روز که برنامه امتحانات را دریافت می کنید برای خود کارنامه درست کنید و جلوی هر درس نمره ای را که احساس می کنید می توانید بیاورید، یادداشت کنید. در این هدف گذاری با نقاط قوت و ضعف خود آشنا شده و متوجه می شوید که در کدام درس ها ضعف دارید و باید کار ویژه ای برای آن انجام دهید.
3ـ حالا که نمرات را معین کردید، برای خودتان معدل بگیرید و ببینید معدلتان چقدر می شود، خیلی ها دوست دارند با نمرات 16،15،14و.... معدل بالای 18کسب کنند که امکان ندارد!!
4ـ یک مدل مطالعه 12ساعته در روز به شما ارایه می کنیم تا در روزهای تعطیل بتوانید با حفظ سلامتی، این میزان مطالعه داشته باشید، مثلاً:
ساعت 12شب تا6صبح خواب.
ساعت 6تا6/30صبحانه و نماز
ساعت6/30تا9/30مطالعه اول
ساعت 9/30تا10استراحت اول
10تا13مطالعه دوم
ساعت 13تا14نماز و ناهار
ساعت 14تا16خواب عصر
ساعت 16تا16/30دوش آب ولرم یا استراحت
ساعت16/30تا19/30مطالعه سوم
ساعت 19/30تا21شام، تلویزیون، تلفن
ساعت21تا24مطالعه چهارم
تذکر1: همان طور که ملاحظه کردید می توانید4نوبت 3ساعته مطالعه داشته باشید که البته بهتراست بعد از هر یک ساعت یا یک ساعت و نیم مطالعه، کمی استراحت کنید.
تذکر 2: ساعت ها فرضی و پیشنهادی است شما می توانید آنها را تغییر دهید.
تذکر 3: خواب عصر خوب نیست و توصیه نمی شود فقط از باب اینکه 8ساعت خواب را انجام داده باشید قید شده است که می توانید آن را به خواب شب اضافه کنید. یا استراحت دیگری انجام دهید.
تذکر 4: لازمه این گونه تلاش کردن، داشتن انگیزه و باور است و گرنه نیم ساعت درس خواندن و انجام هرکار دیگری هم کار بسیار سخت و توان فرسایی است.

اما اضطراب امتحان

همه انسان ها دوست دارند هنگام ارزیابی و نقادی رفتارهایشان به وسیله دیگران حداکثر امتیاز ممکن را کسب کنند، به همین دلیل هر زمان که در موقعیت امتحان یا پرسش قرار می گیرند، دچار اضطراب می شوند، هر چقدر هم که موضوع امتحان را بارها و بارها مرور کرده باشند و مسلط باشند. از این رو و به جهت کم کردن اضطراب آزمون اول به تعریف و انواع آن می پردازیم، البته به صورت کاربردی نه تخصصی.
اضطراب امتحان نوعی خودمشغولی ذهنی است که با خودپنداره ضعیف و تردید فرد درباره توانایی های خود مشخص می شود و غالباً با شناخت منفی، عدم تمرکز حواس، واکنش های جسمانی نامطلوب و افت تحصیلی همراه است. به صورت ساده تر یعنی:وقتی که فرد درباره کارایی و توانایی ذهنی خود در موقعیت امتحان ، دچار نگرانی و تشویش شود، به طوری که این احساس موجب کاهش و افت عملکرد واقعی او گردد، می گوییم دچار اضطراب امتحان شده است.

انواع اضطراب امتحان

الف)اضطراب تسهیل کننده یا تسریع کننده:

به اضطراب کم و یا در حد معقول که موجب تلاش بیشتر برای کسب موفقیت می شود و نتیجه بهتری را عاید فرد می کند، اضطراب تسهیل یا تسریع کننده اطلاق می شود.

نشانه ها:

1ـ فرد به خاطر مرور کردن درس هایش دچار هیجان می شود.
2ـ خودش را در اتاق حبس می کند و مشغول درس خواندن می شود و به کوچکترین مزاحمت اعتراض می کند.
3ـ به شیوه خاصی درس هایش را مرور می کند، مثلاً با صدای بلند درس می خواند یا در اتاق راه می رود یا دراز می کشد.
4ـ به درخواست های اطرافیان توجه نمی کند یا در مقابل خواسته ها با اعتراض می گوید:درس دارد.
5ـ کم غذا یا نسبت به غذا بی میل می شود.

ب)اضطراب ناتوان کننده:

اضطراب ناتوان کننده دلهره و تشویش شدیدی است که یا خود فرد دارد و یا اطرافیان، آن را در فرد تشدید می کنند. اضطراب شدید اثر منفی روی عملکرد فرد می گذارد، زیرا با متاثر شدن و درگیر کردن ذهن، زمینه فراموشی های زودگذر و خطاهای ادراکی را فراهم می کند.

نشانه ها:

1ـ فرد به خاطر مرور درس هایش دچار هیجان بیش از حد می شود.
2ـ دارای دلشوره و دل به هم خوردگی (احساس پروانه در شکم)است.
3ـ هنگام مرور درس هایش دستپاچه و عجول است.
4ـ از اینکه هر چه می خواند، چیزی نمی فهمد، نالان است.
5ـ از گرفتن نمره کم، ترس و وحشت دارد.
6ـ هنگام درس خواندن ناخن هایش را می جوید، پوست لب را می کند یا با موی سرش بازی می کند.
7ـ بی اشتهاست و نمی تواند غذا بخورد.
8ـ حالت تهوع دارد.
9ـ گریان است و بهانه های بی دلیل دارد.

راهکارهای کاهش اضطراب امتحان:

1ـ به فرزندمان یادآوری کنیم همواره به خدا توکل و هر کاری را با نام او شروع کند، زیرا یاد خدا آرامش دهنده دل های مضطرب است.
2ـ برتوانایی های فرزندمان تأکید کنیم تا اعتماد به نفس او تقویت شود.
3ـ انتظارات خود را با توانایی های فرزندمان هماهنگ کنیم، و ازاو توقع بیش از حد نداشته باشیم.
4ـ تلاش های فرزندمان برای کسب موفقیت هر چند کوچک را قدر بدانیم و او را تشویق کنیم.
5ـ عملکرد فرزندمان را با خودش مقایسه کنیم، در صورت پیشرفت او را تشویق کنیم و در غیر این صورت در صدد علت یابی و رفع آن باشیم.
6ـ امتحان جزیی از فرایند آموزش است. آن را عملکرد طبیعی و معمولی آموزش بدانیم و از حساسیت بی مورد نسبت به آن بپرهیزیم.
7ـ شرایط فیزیکی و عاطفی مناسبی را در ایام امتحانات برای فرزندمان فراهم کنیم.
8ـ از ابتدای سال تحصیلی فرزندمان را با نحوه برنامه ریزی درسی، روش صحیح مطالعه و مرور درس ها آشنا کنیم تا هنگام امتحان از انباشته شدن مطالب درسی و اضطراب امتحان بکاهیم.
9ـ به فرزندمان اطمینان خاطر بدهیم که در کنار او خواهیم بود و اگر مشکلی داشت او را یاری خواهیم کرد. از به کار بردن عباراتی مانند:"به من ربطی ندارد، مشکل خودت است، از نوع درس خواندن تو خسته شدم و ..."خودداری کنیم.
10ـ به فرزندمان یادآور شویم که تمامی تلاش خود را صرف یادگیری درس ها کند، نه فقط به دنبال کسب نمره زیرا کسانی که فقط برای به دست آوردن نمره درس می خوانند مطالب درسی را زودتر فراموش کنند.
11ـ با فرزندمان به گونه ای رفتار کنیم که او بتواند عقاید و نگرانی های خود را درباره امتحان آشکارا بیان کند.
12ـ آخرین وضعیت درسی فرزندمان را از معلم یا معلم هایش جویا شویم تا بهتر بتوانیم به او کمک کنیم.
13ـ از غیبت کردن فرزندمان در ایام و نزدیکی امتحانات حتی الامکان جلوگیری کنیم؛ زیرا در این دوران درس ها دوره می شوند و فرزندمان می تواند اشکالات احتمالی خود را از معلم بپرسد.
14ـ در ایام امتحانات فضای خانواده را شاد و آرام نگه داریم و از مشاجره و برخوردهای لفظی بخصوص با فرزندانمان خودداری کنیم.
15ـ در ایام امتحان از شرکت در جشن ها و میهمانی ها و یا برگزاری میهمانی حتی الامکان خودداری کنیم.

نکته ها و توصیه ها برای قبل امتحان

1ـ از نحوه سوالات معلم اطلاعات کسب کنیم:او از دانش آموز چه انتظاراتی دارد؟آیا خلاقیت آنها را می سنجد؟یا فقط به حفظ کردن مطالب کتاب پایبند است؟
2ـ در فرصتی کوتاه به مطالبی که قرار است امتحان دهید نگاه اجمالی داشته باشید.
3ـ از نحوه و نوع امتحان اطلاع داشته باشد، مثلاً آیا سوالات تشریحی یا تستی یا کامل کردنی است که خود را با آن روش منطبق کنید.
4ـ با ورزش، استراحت، تغذیه مناسب آمادگی جسمانی و بهداشت بدن را مراعات کنید.
5ـ شب امتحان حداقل 7الی8ساعت خواب آرام لازم است تا ساخت و ساز هورمونی بدن مختل نشود.
6ـ لازم است مرور و مطالعه را حداقل چند ساعت قبل از امتحان قطع کنید، فکر و ذهن از حالت برانگیختگی برای یادگیری بیرون آمده و استراحت کوتاهی داشته باشد.
7ـ هنگام مطالعه برای امتحان از لباس راحت استفاده کنیم.
8ـ هیجان و اضطراب مانع تمرکز حواس و یادگیری است پس سعی کنید اضطراب به خود راه ندهید.
9ـ صبح زودتر از خواب بیدار شوید و حتی زودتر به مدرسه بروید و مطمئن باشید که هیچ وسیله ای را جا نگذاشته اید.
10ـ در صورت امکان قبل از رفتن به مدرسه دوش بگیرید.
11ـ از نماز خواندن سروقت صبح غافل نشوید.
12ـ صبحانه را کامل و در عین آرامش صرف کنید.
13ـ هنگام ورود به مدرسه در موضوع درس زیاد سوال نکنید تا گرفتار اختلال در ذهن نشوید.

نکته ها و توصیه هایی برای زمان برگزاری امتحان

1ـ به موقع سرجلسه امتحان بروید و پیش از آغاز امتحان .سرجای خود بنشینید
2ـ به محض گرفتن ورقه امتحانی به خود قوت قلب دهید و تلقین کنید که از عهده امتحان برمی آیید.
3ـ ابتدا نگاهی اجمالی به سوالات بیندازید و حتماً وقت را در نظر بگیرید.
4ـ با یاد و نام خدا پاسخ به سوال ها را آغاز کنیم و اگر سوال تشریحی است هر اطلاعاتی که در مورد سوال دارید بنویسید چون یک پاسخ ناقص بهتر از ننوشتن پاسخ است ولی در امتحان تستی که پاسخ غلط دارای نمره منفی است نباید سوالاتی را که یقین ندارید پاسخ دهید.
5ـ سوال را خوب و با دقت بخوانید تا مطمئن شوید که سوال چه چیزی را از شما می خواهد.
6ـ اگر پاسخ سوالی را نمی دانید هرگز روی سوال تمرکز نکنید که موجب اتلاف وقت و نگرانی شما شود. کنار سوالاتی را که پاسخ آنها را نمی دانید یک علامت (مثلاً منفی)و کنار سوالاتی که فکر می کنید می توانید آنها را حل کنید و نیاز به زمان بیشتری دارید یک علامت دیگر(مثلا*)بزنید و پس از حل تمام سوالات به سراغ سوالات(-)و (*)بروید.
7ـ با سرعت و دقت، ولی بدون عجله و اتلاف وقت کار کنید و بدانید آرامش اولین شرط موفقیت است.
8ـ با خط خوانا بنویسید، شکل ها را به دقت ترسیم کنید.
9ـ هرگز به اطرافیان نگاه نکنید که چقدر تند تند می نویسند. از کجا معلوم که نوشته های آنها درست باشد. ولی ذهن شما را به خود مشغول می کند.
10ـ اگر در جلسه امتحان دچار آشفتگی شدید از تکنیک (وقفه آزمون)استفاده کنید برای چند دقیقه امتحان را رها کنید و اعمال زیر را انجام دهید:
ـ تحرک جسمانی و کشش عضلانی مثلا بلند شوید و دوباره بنشینید.
ـ پاها را کف زمین گذاشته و ستون فقرات خود را کاملاً عمودی و صاف نگاه دارید.
ـ یک ماده قندی مثل شکلات یا خرما در دهان بگذارید.
ـ اگر توانستید یک لیوان آب بنوشید.
ـ نفس عمیقی بکشید، چند ثانیه نگه دارید و بعد به طورکامل آرام بیرون دهید(3بار انجام دهید).
ـ در پاسخ دادن سعی کنید بیخود حاشیه نروید.
ـ قبل از دادن ورقه امتحان نوشته های خود را مرور کنید.
ـ هیچ عجله ای برای دادن ورقه نداشته باشید و تا آنجا که می توانید فکر کنید و تا پایان وقت صبر کنید.


جمعه 90 دی 2 , ساعت 7:10 عصر
چادر، حجاب آرمانی است. البته قبل از این که «چادر» اهمیت داشته باشد «فرهنگ چادر» اهمیت دارد. فرهنگ چادر، زنان را به عدم تبرّج دعوت می کند؛ بنابراین، چادر باید موجب عدم تبرّج شود و اگر چادری بدن نما یا شیک وجود داشته باشد که موجب جذابیت زن در چشم نامحرم شود، حتما با فلسفه حجاب و فرهنگ چادر منافات خواهد داشت.
شنبه 26 آذر 1390 ساعت 12:10

کیفیت ترویج حجاب در کشور در سال جهاد اقتصادی، یک بحث فرعی محسوب می شود که به ابزاری برای تضعیف مجموعه دولت تبدیل شده است. متأسفانه امروز همه نگاه ها سیاسی است و گویا بعد از فتنه 88 که باید به فرهنگ توجه کرده و ریشه های فتنه را در عرصه فرهنگ و علم، خشک می کردیم، کارمان شده سیاست بازی و جنجال آفرینی و بدبینی های مفرط به مدیران کشور و ... . لطفاً یادداشت روز کیهان درباره ویژه نامه خاتون را ببینید و قضاوت کنید.

اما در این مجال، از موج پیش آمده استفاده می کنم و نکاتی را درباره حجاب و چادر مشکی بیان می کنم.

1ـ حجاب، ابزاری برای ارتباط قاعده‏ مند زنان و مردان در یک جامعه اسلامی است؛ جامعه­ ای که می­ خواهد متکامل شود و به تعالی برسد. هرج و مرج در ارتباطات اجتماعی زن و مرد، با تکامل اجتماعی ـ آنگونه که اسلام تعریف می کند ـ منافات دارد. حجاب، مبلّغِ گسستن از دنیا و پیوند با آخرت است و روابط اجتماعی را مبتنی بر توحید بنا می­ نهد نه مبتنی بر هواهای نفسانی. (منظور این است که حجاب به معنای فقهی آن، که برای رفع نیازمندی‏های فرد است یک سخن است و حجاب به معنایی که رافع نیازمندی‏های تکاملی است، یک سخن دیگر).

2ـ مادی‏ ها در نظام فکری خود جایگاه حجاب را تبیین نمی‏ کنند و آن را غیرعلمی می دانند، بلکه عکس آن (بی‏ حجابی و فحشاء) را تبیین و توجیه می ‏کنند. امروز، حجاب ارزش سیاسی بسیار بالایی دارد. غرب بی‏دلیل با چادر مقابله و مبارزه نمی‏ کند، بلکه علت این است که غرب به این وسیله با یک اخلاق (اخلاق اسلامی) مبارزه می‏کند. غرب می‏داند که اگر نظام ارزشی مردم جهان تغییر کند، آنگاه ابزارهای مدیریت او بی‏تأثیر می‏شود و دیگر نمی‏تواند به استکبار خود ادامه دهد. از این منظر، حجاب، به معنای طرف­داری از اسلام و رفراندم بر علیه اخلاق فاسد استکباری است که برآمده از اخلاق ترویج یافته از سوی انبیاء می­ باشد.

3ـ زن مسلمان زنی است که باید از ابزار حجاب، برای ترویج دین و شکست استکبار جهانی بهره ببرد. زنی که در افق ذهنی خویش مقابله با استکبار را مد نظر دارد، هرگز حساسیت زیادی به این­ که ـ مثلاً ـ خواهر شوهر یا مادرشوهر و ... در محیط خانواده با او چگونه رفتار می‏کنند، نخواهد داشت بلکه مدام در این فکر است که استکبار با اسلام چگونه سلوک می‏کند و چگونه باید با آن مقابله کرد؟ پس، برای زن مسلمان خیلی آسان است که در مواقعی خاصی حتماً با چادر باشد و آن را به عنوان یک نماد اسلامی بپوشد. این­ کار، ملی‏گرایی نیست، بلکه به معنای اطاعت از نبی اکرم (ص) و تبلیغ نظام اخلاقی اسلام برای عبور از دنیاست.

4ـ چادر، حجاب آرمانی است. البته قبل از این که «چادر» اهمیت داشته باشد «فرهنگ چادر» اهمیت دارد. فرهنگ چادر، زنان را به عدم تبرّج دعوت می کند؛ بنابراین، چادر باید موجب عدم تبرّج شود و اگر چادری بدن نما یا شیک وجود داشته باشد که موجب جذابیت زن در چشم نامحرم شود، حتما با فلسفه حجاب و فرهنگ چادر منافات خواهد داشت.

5ـ در مواردی مثل پوشش زنان در کشتزارهای برنج شمال یا در هنگام تولید ساده و تولید فنی در کارخانه ها، یا هنگام حضور زن در کار آزمایشگاهی و یا به عنوان اپراتور کامپیوتر و ... می توان از چادر استفاده نکرد اما باید فرهنگ حجاب و چادر (عدم تبرّج) رعایت شود. پس ابتدا باید فرهنگ و فلسفه حاکم بر چادر را درک و مراعات کرد و آن وقت دید که در چه مرحله و در کجا چادر به عنوان حجاب حتماً شرط است و باید حضور داشته باشد و در چه مرحله هم حجاب مشروط به پوشش یا چادر نیست.

6ـ بهترین رنگ برای چادر، رنگ مشکی است؛ چون رنگ مشکی هیبت دارد و موجب دفع نامحرم می شود. همچنین رنگ مشکی، نور را در داخل خود جمع می کند و بازتاب ندارد و لذا پوشنده است و به فرهنگ حاکم بر حجاب و چادر، نزدیکتر است.

7ـ اگر قرار باشد حجاب با تحقیر ترویج شود، حجاب از جامعه رفع می‏ شود، حجاب، لباس کرامت است و اگر قرار باشد آن را با تهدید و تحمیل و تحقیر، ترویج دهند، موجب اهانت به حجاب و کاهش منزلت آن خواهد شد. البته در مواقع ضروری و در مقابل صف شکنان، استفاده از زور هم لازم است اما به عنوان یک استراتژی، بایستی حجاب را همراه با عزت، کرامت و عشق گسترش داد؛ به ­ویژه باید مبانی حجاب و فرهنگ الهی و ضداستکباری حاکم بر آن را تشریح نمود.

8ـ عدم استفاده از چادر و یا خودنمایی در شهری مثل تهران، زیاد است، و نمی توان با زور جلوی آن را گرفت؛ زیرا این امر به فرهنگ غالب، تبدیل شده است و زنان بدون این که قصد دهن کجی به انقلاب یا نظام را داشته باشند، به جهت خودنمایی و تحت تأثیر مدهای وارداتی و ... به این رفتار می پردازند. بنابراین، به کارگیری زور در مقابل صف شکنان و ساختارشکنان، صحیح است اما در مقابل فرهنگ غالب ـ هر چند غلط و غیرشرعی است ـ جواب نمی دهد و باید کارهای پیچیده فرهنگی را در دستور کار قرار داد.

9ـ باید روحیه یا بیماری خودنمایی برخی زنان را از خودنمایی جسمی و اندامی دور کرد و به ظهور و بروز روحی و فکری (مثل ظهور و بروز در هنر، ورزش، علم و ...) کشاند. این در قدم اول و در گذار به شرایط مطلوب، قابل پذیرش است.

10ـ صدا و سیما باید دقت زیادی در ترویج فرهنگ حجاب داشته باشد. صدا و سیما شاید به قصد ترویج نوعی حجاب، پوشش هایی را تبلیغ می کند که در عین پوشیدگی، دلربایی دارند، اما غافل از آن که ـ به فرض درستی کار ـ اگر تبلیغ این پوشش ها تعدادی بی حجاب یا کم حجاب را به حجاب این چنینی تشویق کند، اما از آن طرف، تأثیرات مخربی بر خانواده های مذهبی بر جای می گذارد. بنابراین باید این رویه را اصلاح کند


پنج شنبه 90 دی 1 , ساعت 8:43 عصر

 

خدای متعال مواهب ارزنده ای را برای همه ما انسانها قرار داده است. از جمله ی این مواهب، نعمتها و مواهب جسمی است.

برای شنیدن گوش،برای استشمام بینی،برای خوردن و چشیدن زبان،برای درک کردن و فهمیدن، قلب را و برای دیدن و نگریستن چشم ها را؛ کمترین انتظاری که خالق مهربان از بندگان خود دارد این است که از مواهب او در مسیر دشمنی با او استفاده نشود.

با گوش؛ آنچه را که او نمی پسندد نشنویم. با زبان آنچه که او راضی نیست را نچشیم و با چشمان با ارزشی که هدیه ی ویژه او برای عبرت گیری و تماشای عالم فرینش است حرامی را مرتکب نشویم.

 اما انسانهای غافل، توجهی به این امر ندارند و علیرغم نکه همه چیز را از جانب خدا می دانند و نسبت به استفاده صحیح از آنها واقف می باشند، در عین حال با نعمت های خدادادی نافرمانی و معصیت خدا را می کنند و به دست خود از آفریدگار بزرگ، فاصله می گیرند.

بحث این نوشتار عمدتاً پیرامون نعمت چشم است. نعمتی که می توان به وسیله آن جهان را به دقت مشاهده کرد و از آن عبرت گرفت و درسهای فراوان موخت.

می توان با آن نگاه های محبت میز را به والدین و فرزندان نثار کرد و به این وسیله تقرب و نزدیکی به خدا یافت.

می توان با آن صفحات نورانی قرآن را مشاهده نمود و از این طریق در درک  آیات الهی بهره برد.

اما چرا با این نعمت ارزشمند، گناه می کنیم و خدا را از خود ناراضی می نماییم؟

نگاه آلوده در بیان روایات و احادیث به طور بسیار جدی و صریح مورد نکوهش قرار گرفته است.

امام صادق علیه السلام بارها و بارها نگاه آلوده را به تیر مسموم شیطان تشبیه فرموده اند.

اساساً هر گناهی از جمله گناه چشم که آن را چشم چرانی می نامند، ابتدا با هدف تداوم و تکرار از آدمی سر نمی زند بلکه به عنوان اولین و آخرین بار تلقی می شود. اما با سماجت و حیله گری ابلیس، این گناه به شکل یک عادت زشت و ناپسند در می آید و صفحات طلایی و نورانی کتاب زندگی افراد را کدر می کند و او را از معنویت دور می نماید

 

حضرت می فرمایند:

“النَّظَرُ سهم من سهام ابلیس مسموم و کم من نَظرَة اَورَثَت حسرة طویلة “

نگاه آلوده؛ تیری است آلوده و زهرآگین که از چله کمان ابلیس رها شده و چه بسا نگاه هایی که حسرت و پشیمانی طولانی در پی داشته باشد.

اساساً هر گناهی از جمله گناه چشم که ن را چشم چرانی می نامند، ابتدا با هدف تداوم و تکرار از دمی سر نمی زند بلکه به عنوان اولین و خرین بار تلقی می شود.

اما با سماجت و حیله گری ابلیس، این گناه به شکل یک عادت زشت و ناپسند در می ید و صفحات طلایی و نورانی کتاب زندگی افراد را کدر می کند و او را از معنویت دور می نماید.

برخی بر این باورند که می توان تا حدٌ اشباع به صحنه های نا پسند نگاه کرد چرا که فرد پس از حد اشباع به شکل طبیعی از آن فاصله می گیرد!!

غافل از اینکه اگر نفس امّاره، انسان را درگیر گناه آن هم این نوع از گناه کند، هرگز سیری نمی یابد و لحظه به لحظه بر عطش آن افزوده می شود.

اسلام اصل صیانت را برای سالکان وادی عبادت پیشنهاد می نماید. بدین معنا که خود را نگه داریم و دامانمان را آلوده ی به گناه نکنیم تا نخواهیم به رفع و دفع شرور شیطان فکر کنیم.

به تعبیری اسلام بیش از درمان به پیشگیری توصیه می کند.

اما آثار مخرب گناه چشم بسیار فراوان است.

اگر جوانی در تلفن همراه خود تصاویری که مورد رضای خدا نیست را ذخیره کرده، صرفاً به خاطر اینکه به نیازهای کاذب و لذّتهای زودگذر خود پاسخ مثبت دهد، باید شجاعانه آثار آن را محو کند و راه نفوذ شیطان را مسدود نماید

حضرت عیسی بن مریم (علیهماالسلام) می فرمایند:

“ایاکم و النظرة فَاِنَّها تَررَعُ فی قلب صاحبهای الشهوة و کفی بها لصاحبها فتنة” (المحاسن برقی ج1، ص110)

برحذر باشید از نگاه آلوده. پس همانا نگاه حرام در قلب انسانِ چشم چران، بذر شهوت می کارد و برای این که شخصی گرفتار در فتنه شود همین کافی است.

اگر کسی به فضایی برای ابتلا به این گناهِ شوم دسترسی دارد؛ باید از اساس آن فضا و شرایط را از بین ببرد.

اگر جوانی در تلفن همراه خود تصاویری که مورد رضای خدا نیست را ذخیره کرده، صرفاً به خاطر اینکه به نیازهای کاذب و لذّت های زودگذر خود پاسخ مثبت دهد، باید شجاعانه آثار آن را محو کند و راه نفوذ شیطان را مسدود نماید.

اگر به ماهواره و صفحات نامناسب اینترنت دسترسی دارد، بی ملاحظه و بدون درنگ باید از آن فاصله بگیرد و خود را از لوث گناه دور نگه دارد.

اگر در ارتباطات فامیلی و دوستانه و یا در فضای جامعه و روابط با نامحرمان است ،برای اسیر شدن در دام نگاه های بیمار، باید با قوت و شهامت بر روابط خود مدیریت کند و زمینه ی تسلط شیطان را بر خود و روابط فی ما بین خود و دیگران غیر ممکن سازد.

پیامبر گرامی اسلام می فرمایند:

“… فَمَن تَرکَهاًَ حوفاً من الله اعطاهُ الله ایماناً یَجِدُ حلاوَتََهُ فی قلبه”

هر کس از بیم خدا نگاه خود را از حرام نگه دارد، خدای متعال هم به او ایمانی خواهد داد که شیرینی ن را در قلب خود خواهد چشید.

منبع:اخلاق و عرفان اسلامی تبیان



لیست کل یادداشت های این وبلاگ