پاسوربازی : بازى ورق و یا پاسور چه حکمى دارد؟
آیات عظام امام، تبریزى، خامنهاى، صافى، نورى و وحید: بازى با آلات قمار - هر چند بدون برد و باخت - حرام است. [1] آیت اللَّه فاضل: اگر در عرف از آلت قمار بودن خارج شده باشد و برد و باختى در کار نباشد اشکال ندارد. [2] آیات عظام بهجت و مکارم: اگر به صورت برد و باخت باشد، حرام است و اگر بدون آن باشد، بنا بر احتیاط واجب جایز نیست. [3] آیت اللَّه سیستانى: اگر به صورت برد و باخت باشد، حرام است و اگر بدون برد و باخت و شرط بندى باشد؛ چنانچه در عرف محل (شهر) از آلات قمار شناخته شود، بنابر احتیاط واجب بازى و این جایز نیست. [4] پی نوشت : 1 . صافى، جامع الاحکام، ج1، س 1045؛ امام، استفتاءات، ج2، (مکاسب محرمه)، س18؛ خامنهاى، اجوبةالاستفتاءات، س1116؛ نورى، استفتاءات، ج1 س559 و 560؛ وحید، منهاج الصالحین، ج3، م19؛ تبریزى، استفتاءات، س 981.2 . فاضل، جامع المسائل، ج1، س 951.3 . مکارم، استفتاءات، ج 1، س 541 و 544؛ بهجت، توضیح المسائل، (متفرقه)، س 9.4 . سیستانى، سایت، س 9. -احکام موسیقی، سید مجتبی حسینی، ص99.
خلاصه پرسش: معنای استقلال اقتصادی در یک کشور چیست؟
پاسخ اجمالی:
مقصود از استقلال این است که جامعه بتواند نیازمندی های خود را در حد قابل قبولی از رفاه، تولید کند و در اداره امور اقتصادی نیازمند و متکی به دیگران نباشد. بنابر این استقلال اقتصادی به معنا خودبسندگی در رفع نیازهای اساسی و جلوگیری از سلطهی کشورهای دیگر بر اقتصاد بومی است.موضوع واردات نیز در مصداق استقلال اقتصادی مهم است. به نظر می رسد، واردات یک کشور نه تنها منافاتی با استقلال اقتصادی ندارد، بلکه حتی در استقرار بخشیدن به این استقلال، کمک نیز می کند. اما آنچه منافات با استقلال دارد وابسته بودن است؛ یعنی کشور به گونه ای وابسته باشد که اگر صادرات به آن قطع شد، زندگی دچار اختلال جدی شود؛ این کشور وابسته است. ولی اگر واردات به حد وابستگی ضروری نباشد و دچار افراط نیز نشده باشد، هیچ منافاتی با استقلال اقتصادی ندارد.پاسخ تفصیلی قبل از پاسخ، ذکر نکته ای لازم است؛ در علوم مختلف باید به تحقیقات و استنباطات عقل ارزش نهاد و به حجیت آن اقرار کرد، حتی در بسیاری از علوم، عقل معلومات را کشف و تعریف ها و قوانینی را وضع می کند. بلى در دین، اشاراتى به بعضى از علوم و مطالب علمى شده است که استطرادى و عرضى است.[1] لذا در بسیاری از علوم، باید عقل را محور مباحث قرار داد و تا زمانی که با مراتب شرعی منافات نداشت؛ به حجیت آن اذعان کرد. دین نیز به سهم خود، اصرار بسیاری بر پیشبرد علم کرده است و این را از تأکیداتی که بر علم آمورزی و فراگیری آن کرده، می توان به دست آورد.لذا شایان ذکر است، منش دین در بسیاری از علوم، تنها ذکر توصیه هایی کلی است و مابقی را به عهده عقل بشر نهاده تا در طول زمان بتواند علوم مختلف را بررسی کند و موجبات پیشرفت آن را فراهم آورد. از جمله این علوم، علم اقتصاد است؛ اسلام در این علم تنها توصیه های کلی و مهمی را ذکر کرده که بیشتر در جهت رعایت اخلاق در اقتصاد است.حال با این مقدمه، به دنبال معنای استقلال اقتصادی می رویم:استقلال اقتصادی«مقصود از استقلال این است که جامعه بتواند نیازمندی های خود را در حد قابل قبولی از رفاه، تولید کند و در اداره ای امور اقتصادی نیازمند و متکی به دیگران نباشد، هرچند ترجیح دهد برخی از نیازهای اقتصادی خود را به دلیل هزینه ای پایین تر، یا هدفی دیگر از خارج از کشور تأمین نماید».[2]در تعریف استقلال آورده اند «استقلال عبارت است از داشتن قدرت تصمیمگیری و سیاستگذاری، همراه با إعمال این تصمیمها و سیاستها در حیطه حاکمیت. اگر این تعریف را تجزیه کنیم، سه عنصر قدرت تصمیمگیری، قدرت إعمال تصمیم گرفته شده و قلمرو حاکمیت قابل بازیافت هستند. بر این اساس چنانچه ملتی بتواند بدون تأثیرپذیری از محیط خارجی اعم از منطقهای و نیروهای اثرگذار بین المللی، برای خود برنامههای کلان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تدوین کند، آن را ملت مستقل مینامند».[3]استقلال اقتصادی از دیدگاه قانون اساسی ایران در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تأکید شده است که اقتصاد ایران باید به مرحله خودبسندگی و استقلال برسد و از وابستگی رهایی یابد. اصل چهل و سوم قانون اساسی، اصلی است که در راستای تبیین اصول اقتصادی کشور است و در طی بندهایی استقلال اقتصادی را نیز تبیین می کند:بند نهم از این اصل به وابسته بودن اقتصاد ایران اشاره میکند و تأکید دارد که اقتصاد ایران باید به مرحله خودبسندگی و استقلال برسد و از وابستگی رهایی یابد. راه حل قانون اساسی در این مورد، افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی مطابق با نیازهای عمومی است.بند نهم از اصل چهل و سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: تاکید بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحله خودکفایی برساند و از وابستگی اقتصادی برهاند.بدین ترتیب، یکی از اهداف عالی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تحقق استقلال اقتصادی و برآوردن نیازهای در حال رشد انسانهایی است که در جامعه اسلامی زندگی میکنند.بنابر این استقلال اقتصادی به معنا خودبسندگی در رفع نیازهای اساسی و جلوگیری از سلطهی کشورهای دیگر بر اقتصاد بومی است.حال تنها نکته باقی مانده این است که آیا واردات از کشور های دیگر، با استقلال اقتصادی منافات دارد. به نظر می رسد، واردات یک کشور نه تنها منافاتی با استقلال اقتصادی ندارد، بلکه حتی در استقرار بخشیدن به این استقلال، کمک نیز می کند. اما آنچه منافات با استقلال دارد وابسته بودن است، یعنی به گونه ای وابسته باشیم که اگر صادرات به ما را قطع کنند، زندگیمان دچار اختلال جدی شود ولی اگر واردات به حد وابستگی ضروری نباشد و دچار افراط نیز نشده باشد، هیچ منافاتی با استقلال اقتصادی ندارد.[4]
[1]. رضایى، محمد على، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 39، کتاب مبین، رشت، 1381 ش.
[2]. هادوی تهرانی، مهدی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام، ص 83، نینوا، 1383 ش.
[3]. هم اندیشی استادان و نخبگان
[4]. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 24، ص 238، صدرا، تهران، 1381ش .
فرهنگ هر ملتی دژ حیات آن مردم و جامعه است که بر فراز قله هستی یک ملت بنا می شود، فرهنگ ماندگارترین وجه زندگی بشر است و در تعریف آن باید گفت: "فرهنگ عبارت است از: مجموعه ای از معارف، اعتقادات، اخلاق و آداب و رسوم یک ملت". منظور از استحاله فرهنگی؛ تلاش دشمنان یک ملت برای گرفتن اعتقادات و ارزش های مردم آن جامعه است. مردمی که با پشتوانه اعقادات دینی و ملی خود سرمایه عظیمی از فرهنگ و دست آوردهای فرهنگی را با خود دارند. این فرهنگ که بر اساس اعتقادات دینی مردم شکل گرفته و باعث ترقی و تعالی آنها شده و می شود، دشمن تلاش می کند تا به شیوه های گوناگون، به جنگ فرهنگی آنان رفته و فرهنگ آنان را مورد هجوم قرار داده، و با تغییر فرهنگ آنان آن ملت را از پای در آورد، فرهنگ آنان را که در واقع هویت آن ملت است از آنها گرفته و فرهنگ دل خواه خود را جایگزین آن می کند در نتیجه مردم بی هویت شده فرهنگی وارداتی جایگزین آن خواهد شد و در واقع نوعی برانداری است که وابستگی های دیگر را به دنبال دارد.
شیخ رجبعلی نکوگویان خیاط (شیخ رجبعلی خیاط) در1362 ه. ق درخانواده ای فقیر تهران متولدشد. پدرش که کارگری ساده بود، در12 سالگی درگذشت و رجبعلی ازهمان زمان تا زمان وفات به خیاطی پرداخت تا امرار معاش نماید. شیخ رجبعلی خیاط به جز سواد خواندن ونوشتنکه برای مطالعة دواوین شعرای عارفی چون حافظ شیرازی و ملا احمد نراقی، تحصیلاتی رسمی نداشته است. یا حداقل از آن اطلاعی دردست نیست. بلکه عرفان را به طورعملی و تجربی آموخته است. چنانکه درسن 22 سالگی درماجرایی ، با مقاومت دربرابر گناه و هوای نفس، به مقامات و کراماتی نائل گردید که بعدها شاگردان بسیاری چون دکتر علی مدرسی، دکتر حمید فرزام و علی رافعی رابه گردوی جمع کرد. وی در سال 1340 ه. ق درگذشت و در جوار مزار ابن بابویه درری مدفون گردید.
گروه: علوم انسانی
رشته: الهیات و معارف اسلامی
گرایش: عرفان عملی
والدین و انساب: پدر رجبعلی نکوگویان خیاط، کارگر ساده ای بود که به هنگام دوازده سالگی دار فانی را وداع گفت.
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی: پدر شیخ رجبعلی نکوگویان خیاط کارگر ساده ای بودکه دوازده سالگی رجبعلی را تنها گذاشت.
تحصیلات رسمی و حرفه ای: رجبعلی نکوگویان خیاط هیچ گونه، تحصیلات رسمی برخوردار نبود بلکه تنها به کمک سواد خواندن ونوشتن خود به مطالعه آثار شعرای عارف بو یژه حافظ شیرازی و نیزکتاب طاقدیس ملااحمد نراقی می پرداخت.
خاطرات و وقایع تحصیل: رجبعلی نکوگویان خیاط درسن 12 سالگی پدرخودرا از دست داد وبرای گذراندن شغل خیاطی را پیشه خود کرد و تا آخر عمر به این کار اشتغال داشت.
استادان و مربیان: رجبعلی نکوگویان خیاط مربی خاصی درمسیر عرفان نداشت بلکه به تعبیر شاگردانش به اطاعت محض از رهنمود های اهل بیت لغایت می نمود و نیز درمسائل شرعی ازآیت الله حجت تقلید می کرد.
هم دوره ای ها و همکاران: عبد الکریم روشن از شاگردان و همقدمان رجبعلی نکوگویان خیاط بوده است.
همسر و فرزندان: حاج محمود آقا، فرزند رجبعلی نکوگویان خیاط است که نقل می کند: شیخ گاهی به من می گفت: می روی مثلا 3ریال پلوی حزی و 2 ریال دیگرش را از جگرکی آب جگر می گیری و این غذای شیخ بود. شیخ بد لقمه حلال و بی شبهه بسیار اهمیت می داد.
وقایع میانسالی: رجبعلی نکوگویان خیاط در حدود 23 سالگی درماجرایی یوسف گونه، با مقاومت دربرابر گناه و هوای نفس، از سوی خداوند بصیرت وبینایی یافت و دیده برزخی اش روشن شد وبرخی اسرار برای او کشف شد.
زمان و علت فوت: رجبعلی نکوگویان خیاط پس از عمری 78ساله، دربیست ودوم شهریور سال 1340 شمسی کالبد خالی را واگذاشت و به دیدار معشوق شتافت. مزار اودرابن بابویه است.
فعالیتهای آموزشی: رجبعلی نکوگویان خیاط بیشتر دعاهای صحیفه را می خواند ند و تکرا ر می کردند. درطول هفته به مناسبت هایی دعا را تغییر می دادند. دعا ها را با یک حال می خواندند که همه از منقلب می کرد. بیشتردعای خمسه عشر را می خواندند. گاهی روی بعضی از فرازهاتکیه می کردند و آن جمهل ها را به تکرار می گفتند. جمله هایی مثل: الهی و ربی، یامن اسمه دواو ذکره شفا. و از این قبیل بیشتر وقت ها این دعا را می خواندند: پروردگارا: مارابرای لقای خودت آماده کن و تعلیم بده. می فرمودند: رفقا: اگرمن این دعاها را تکرار می کنم برای این است که قدر خودتان را بدانید تا هوای نفس شمارا از راه نبرد.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره: رجبعلی نکوگویان خیاط در زمانی که جوانتر بود صدای عجیب وگیرایی داشت که همه را منقلب می کرد. دعا ها ولحن شیخ کشش خاصی داشت. او به سوز و حالی دعا می کرد که حتی درودیوار نیز به لرزه در آمد. شیخ که حالات عرفانی خاصی داشت به اطرافیان سفارش می کرد که نماز را به عشق بهشت و از ترس جهنم نخوانند وبه که نماز را به عشق خود خدا بخوانید. او می گفت: گراز دوست، چشمت بر احسان اوست، تو دربند خویش نه دربند دوست،
شاگردان: یکی از معروفترین شاگرد رجبعلی نکوگویان خیاط، دکترمرحوم فرزام، استاد زبان و ادبیات فارسی دردانشگاه اصفهان و دانشگاه تهران است. دکتر ابوالحسن شیخ، مدیر گروه شیمی دانشگاه تهران وپدر شیمی ایرن نیزاز جمهل شاگردان نکوگویان وبودند. صنوبری نیزاز شاگردان مهم شیخ هستند. شاگردان شیخ، دکتر گویا. دکتر مدرسی، دکتر میرمطهری، مهندس فروغی زاده و دکتر خوانساری هستند.
همفکران فرد: جناب رنجی یکی از همفکران و دوستان نکوگویان بود. رنجی شاعر خوش صدایی بود و غزلیات عرفانی بسیار خوبی می گفت. وقتی رنجی مرثیه می خواند، نکوگویان بغض کرد و گریه می کرد. یکی دیگراز همفکران خیاط. استاد عبد الکریم روشن بود. این دو نسبت به هم ارادت داشته و در جلسه درس یکدیگر حاضرمی شد ند. به طوری که شیخ رجبعلی از استاد روشن خواسته است که بعد از فوتشان، جلساتی برای شاگردانشان داشته باشد که مقبول روشن نیز قرار گرفت.
آرا و گرایشهای خاص: رجبعلی نکوگویان خیاط به حافظ ارادت فراوانی داشت و درمیان همه گویندگان و همه عرفانی زمان، حافظ را سرآمد می دانست و به هر مناسبتی شعر زیبایی ازاو می خواندند و به تعبیرات عرفانی خودشان متوسل می شدند. شیخ احضار ارواح می دانست وطی الارض داشتند و شیخ با اینکه خود اهل کشف و شهود و کرامات متعدد می بود، سیرو سلوکش، تعبد محض از رهنمودهای اهل بیت بود و درمسائل شرعی از آیت الله حجت تقلید می کرد. وی بسیار مهربان، متین، بی اعتنا به دنیا و دارای کمالات معنوی بود.
فرمانده معظم کل قوا:
سستی، سهل انگاری و کار را به دست حوادث و قضا و قدر سپردن، اولین بلایی است که یک مدیر را از صلاحیت کافی و لازم ساقط می کند.
برگزیده بیانات رهبر انقلاب درباره لزوم پایبندی دولت و رییسجمهور به سند چشمانداز
مقدمه: چشمانداز بیست سالهى جمهورى اسلامى براى مشخص کردن خط سیاست گذاری ها و برنامهریزی هاست، که تهیه و ابلاغ شد. آنچه مردم عزیز ما خوب است مطلع باشند و بدانند، این است که چشمانداز بیست سالهى ابلاغ شده به مسئولان سیاستگذارى و برنامهریزى، یک امر عملى و منطقى و قابل تحقق است.نباید تصور شود کلماتى که در چشمانداز بیستساله پشت سر هم نوشته مىشود، صرفا یک آرزوست و بدون محاسبهى عملى است. به فضل پروردگار، ملت ایران و کشور عزیز ما مىتواند در طول بیست سال به این آینده برسد. این یک آیندهى مطلوب و یک گام بلند در راه رسیدن به آرمانهاى والاى اسلامى است که در آن، پیشرفت مادى، پیشرفت اقتصادى، پیشرفت فرهنگى، تعالى معنوى و اخلاقى و هویت اسلامى وجود دارد. امروز نظام جمهورى اسلامى در سایهى کار و تلاشى که در سالهاى گذشته شده است، به عنوان یک چشمانداز روشن براى آینده، مىتواند این را مشخص و ترسیم کند. خود این یک پیشرفت است که جمهورى اسلامى بتواند با توجه به واقعیات کشور و واقعیات جهانى، آیندهى بیست ساله را به شکل منطقى و محاسبه شده ترسیم کند. به فضل پروردگار این آینده محقق خواهد شد. تصمیم داریم با همکارى مسؤولان دلسوز، این آینده تحقق پیدا کند و انشاءالله تحقق پیدا خواهد کرد. 1382/08/23رسیدن به اهداف چشمانداز، به خاطر این است که اگر چنانچه به آنجا نرسیدیم، ملت ما و کشور ما دچار ضربات سختى خواهد شد؛ احیاناً ضربات مهلکى به ما وارد خواهد آمد. باید به آنجا برسیم؛ این نیاز ماست. با شعارى که ما داریم میدهیم، با اهداف انقلاب اسلامى، جز این چارهاى وجود ندارد. حقیقت این است که نظام اسلامى، امروز نظام استکبار و سلطه و الحاد را به چالش گرفته؛ این یک حرکتى است که آغاز شده. شکست خوردن در این میدان، خسارتهایش غیر قابل توصیف است و مخصوص به ملت ما هم نخواهد شد؛ لذا باید در این میدان قطعاً پیروز شد. 1390/06/06 1- با جهاد اقتصادی به چشمانداز میرسیماین چشمانداز هدفگذارى شده است، یک سند بالادستى است؛ باید ما این را حتماً رعایت کنیم. بدون جهاد اقتصادى، به چشمانداز نخواهیم رسید. در چشمانداز، قدرت اول اقتصادى منطقه هم مطرح شده. در این میدان - که میدان مسابقه است - اگر چنانچه عقب ماندیم، ضربه خواهیم خورد. آن روز در آن جلسه هم مطرح شد که مسئلهى چشم و همچشمى مطرح نیست؛ مسئله این است که در این چالش عمومى و میدان تحرکات عمومىِ دولتها در این برههى از زمان، اگر کسى عقب ماند، پامال خواهد شد. پیشرفت اقتصادى ما و رسیدن به اهداف چشمانداز، به خاطر این است که اگر چنانچه به آنجا نرسیدیم، ملت ما و کشور ما دچار ضربات سختى خواهد شد؛ احیاناً ضربات مهلکى به ما وارد خواهد آمد. باید به آنجا برسیم؛ این نیاز ماست. با شعارى که ما داریم میدهیم، با اهداف انقلاب اسلامى، جز این چارهاى وجود ندارد. حقیقت این است که نظام اسلامى، امروز نظام استکبار و سلطه و الحاد را به چالش گرفته؛ این یک حرکتى است که آغاز شده. شکست خوردن در این میدان، خسارتهایش غیر قابل توصیف است و مخصوص به ملت ما هم نخواهد شد؛ لذا باید در این میدان قطعاً پیروز شد. این پیروزى با این ابزار ممکن نیست؛ ابزارهاى گوناگون دیگرى هم لازم است؛ از جملهى اینها، پیشرفت اقتصادى است. 1390/06/06 2- رییسجمهور بیشترین مسؤولیت را در قبال تحقق سند چشمانداز داردسفارش اول ما مسألهى «سند چشمانداز» است. در گزارش آقاى رییسجمهور یک جملهى کوتاهى گفته شد و اسم سند چشمانداز آمد؛ لکن این کافى نیست. سند چشمانداز، یک مسألهى فرادولتى است؛ مال این دولت و آن دولت و این سیاست و آن سیاست و این جریان و آن جریان نیست؛ محصول یک کار فشرده و متراکم است؛ کارِ کارشناسى شده است؛ و درست هم هست. این سند، در واقع برنامهى کلان بیستسالهى ماست و یک سند به معناى حقیقى کلمه است. آنچه که در این سند گفته شده، تعارف نشده. باید در همهى برنامهریزیها - چه در قانونگذارى که قانونگذارها مسؤولش هستند، چه در اجرا و مقررات اجرائى که شماها مسؤولش هستید - سند چشمانداز را مورد ملاحظه قرار بدهید؛ بسنجید و ببینید کجاها در جهت سند چشمانداز نیست، آنجا را تصحیح کنید و نگذارید زاویه بخورد. این فقط مسؤولیت رییسجمهور نیست - اگرچه رییسجمهور، بیشترین مسؤولیت را در این زمینه دارد - بلکه مسؤولیت یکایک شما آقایانى است که در رأس دستگاههاى اجرائى قرار دارید. یعنى واقعاً سند چشمانداز را بعنوان یک میثاق، مبناى عمل قرار بدهید. این یک نکته و سفارش مؤکد من است. 1386/06/04 3- جهتگیری همه دولتها در برنامهریزی باید سند چشمانداز باشددر همهى برنامهریزیها، سند چشمانداز در نظر باشد و این را در همهى سطوح ملاحظه کنند. ثبات در برنامهریزى، شرط موفقیت است. اگر ثبات در برنامهریزى و استمرار در جهت درست نباشد - که البته این حرکت در طول راه تصحیح هم خواهد شد، لکن جهتگیرى یکى است و استمرار دارد - سازندگى و پیشرفت کشور به نتیجه نخواهد رسید. بیست سال را در نظر بگیرید. هر سال ما یک برنامه داریم - برنامهى یکساله که با بودجه به مجلس داده میشود - که اگر بنا باشد جهتگیرى منظم نباشد، امکان دارد تناقض در این برنامهها، اصلاً کارهائى را هم که انجام میگیرد، خنثى کند. ما برنامههاى پنج ساله درست کردهایم - در همهى دنیا معمول است - اما اگر برنامهى پنجسالهى امروز در جهت مقابل برنامهى پنجسالهى دیروز یا در جهت مقابل برنامهى پنجسالهى فردا باشد، این کارها همدیگر را از بین خواهد برد و اصلاح هرگز صورت نخواهد گرفت؛ چون فعالیتها همدیگر را خنثى میکنند و نتیجه، ضایع شدن سرمایههاى ملى است. ما براى اینکه این اتفاق نیفتد، برنامهى بلندمدت کلىِ عام را به عنوان سند چشم انداز تهیه کردیم. این، برنامهى کلىِ بیست ساله است. برنامهها زیر این سقف باید شکل بگیرند؛ برنامههاى پنج ساله در این جهت باید حرکت کنند. هر دولتى سر کار مىآید، این جهت را حفظ کند؛ آن وقت برنامهها میشوند مکمل هم. البته دولتها همه یکجور نیستند؛ بعضیها کند کار میکنند، بعضیها تند کار میکنند، بعضیها همهى نیرویشان را به صحنه مىآورند، بعضیها آن جور نیستند، بعضى ممکن است اشتباهات بکنند، بعضى نکنند؛ اینها همهاش قابل اصلاح است؛ ولى جهتگیرى باید یکى باشد. بنابراین در همهى برنامهریزیها این را هم ملاحظه کنید. 1386/04/09 4- دولتهائى که بر سر کار مىآیند، بر اساس سند چشمانداز، اهداف را مشخص کنندسیاستها و برنامه باید به چشماندازى متوجّه باشد، که آقاى رییسجمهور اشاره کردند و این نکتهى مهمّى است. ما در اواخر سال هشتاد و یک به مجمع تشخیص مصلحت گفتیم که چشمانداز دهساله را- که شامل دو برنامهى پنجساله خواهد شد- پیشنهاد کنند تا بر اساس چشماندازى که تصویر خواهد شد، سیاستهاى کلّى را تنظیم کنیم. این چشمانداز، نگاه و توقّع ما را از کشور در ده سال آینده مشخّص خواهد کرد؛ البته نه بهطور دقیق- چون محاسبات و پیشامدها کم و زیاد خواهد کرد- اما بهطور تقریبى مشخّص مىکند که در ده سال آینده باید در کجا قرار داشته و در چه وضعى باشیم؛ یعنى یک نگاه میانمدّت. 1382/05/15چشمانداز روشنى تعیین شده است - یعنى سند چشمانداز بیست سالهى جمهورى اسلامى - این سند باارزشى است. دولتهائى که پشت سر یکدیگر با انتخاب مردم بر سر کار مىآیند، میتوانند بر اساس این سند چشمانداز، اهداف را مشخص کنند؛ هر کدام بخشى از راه را بروند و دنبالهى کار را به دولت بعدى بسپارند. وجود سند چشمانداز، یکى از امکانات باارزش نظام جمهورى اسلامى است. 1389/01/01براى آیندهى کشور، هدفهائى مشخص شده است. ما این دهه را «دههى پیشرفت و عدالت» نامیدیم؛ ما سیاستهاى اصل 44 را تدوین کردیم؛ ما چشمانداز بیستساله را تدوین کردیم؛ سیاستهاى برنامههاى پنجساله را تدوین کردیم و میکنیم. همهى این سیاستگذارىها بر اساس واقعبینى است. اینجور نیست که یک عدهاى نشسته باشند و با توهمات خودشان سیاست پنجساله یا چشمانداز بیستساله بنویسند؛ نه، این با واقعیتها تطبیق میکند؛ متکى به واقعیتهاى کشور است. 1390/07/20 5- سنجش کارآمدی دولت بر اساس شاخص سند چشماندازجهتگیرىهاى برنامهاى و کارى دولت را با شاخص سند چشمانداز بسنجید. این سند چشمانداز چیز مهمى است؛ این را دستکم نباید گرفت. شاید بتوان گفت که بعد از قانون اساسى، ما هیچ سندى را در کشور به این اهمیت نداریم. یک نگاه کلان و بلندمدت است. سند چشمانداز مهم است. نگاه کنید ببینید الان چهار سال از سند چشمانداز گذشته، یعنى ما شانزده سال به پایان این چشمانداز داریم. چقدر پیش رفتهایم؟ یک ادعا این است که از چهار سال بیشتر پیش رفتهایم؛ یک ادعا این است که نه، کمتر پیش رفتهایم؛ نصف این چهار سال پیش رفتهایم. اینها باید درست سنجیده بشود؛ درست باید ملاحظه بشود. در این سند چشمانداز، آیندهاى در نظر گرفته شده که براى ملت ایران این آینده لازم و شایسته است. اگر به آن آینده نرسیم، عقب میمانیم. آن وقت باید هم بدانیم که همین طور که ما داریم به سمت آن هدف حرکت میکنیم، اطراف ما هم همه ثوابت نیستند؛ آنها هم دارند حرکت میکنند. باید سرعت را تنظیم کنیم، زمانبندىهاى برنامهها را تنظیم کنیم؛ جورى این سرعت را تنظیم کنیم که بتوانیم واقعاً به هدف چشمانداز برسیم. یعنى این دولت در سهم خود کار درست خودش را انجام داده باشد. 1388/06/18 6- سند چشمانداز؛ نقشهى راه قوه مجریه استنقشهى راه، سند چشمانداز است. سند چشمانداز را هیچ نبایستى مورد غفلت قرار داد. این حقیقتا یک سند واقعى و یک نقشهى راه حقیقى است. باید دستگاههاى نظارتى خودتان را محاسبه کنید. حالا دیگران ممکن است نظارت بکنند، ممکن است نکنند؛ ممکن است نظارتشان درست باشد، ممکن است ناقص باشد؛ اما در درون خود مجموعهى قوهى مجریه - که نقشش در رسیدن به اهداف چشمانداز، بسیار حساس است - دستگاههاى نظارتى را فعال کنید، بعد ساز و کارهاى نظارتى را بکار بیندازید تا ببینیم برنامهها و سیاستها چقدر جلو رفته؛ یعنى اینجور نباشد که سال دهم سند چشمانداز، نگاه کنیم و ببینیم پیشرفتى پیدا نکردهایم؛ نه، بایستى اینها را مرتبا رصد کنید که معلوم شود چقدر پیش رفتهایم و چقدر به آن اهداف نزدیک شدهایم و چقدر زمینهها فراهم شده است. 1387/06/02منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری(مدظله العالی).
امام ابوالحسن على النقى الهادى علیه السلام پیشواى دهم شیعیان، در نیمه ذیحجه سال 212 هجرى در اطراف مدینه در محلى به نام «صریا» به دنیا آمد(1). پدرش پیشواى نهم، امام جواد - علیه السلام - و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است که کنیزى با فضیلت و تقوا بود (2). مشهورترین القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به ایشان «ابوالحسن الثالث» نیز مى گویند (3). امام هادى - علیه السلام - در سال 220 هجرى پس از شهادت پدر گرامیش برمسند امامت نشست و در این هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 33 سال و عمر شریفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامرّأ به شهادت رسید. خلفاى معاصر حضرت امام هادى در مدت امامت خود با چند تن از خلفاى عباسى معاصر بود که به ترتیب زمان عبارتند از: 1 - معتصم، برادر مأمون (217 - 227) (4)2 - واثق، پسر معتصم (227 - 232). 3 - متوکل، برادر واثق (232 - 248). 4 - منتصر، پسر متوکل (6 ماه). 5 - مستعین، پسر عموى منتصر (248 - 252). 6 - معتزّ، پسر دیگر متوکل (252 - 255). امام هادى در زمان خلیفه اخیر مسموم گردید و به شهادت رسید و در خانه خود به خاک سپرده شد. اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام این دوره از خلافت عباسى ویژگیهاى دارد که آن را از دیگر دورهها جدا مىسازد ذیلاً به برخى از این ویژگیها اشاره مىکنیم: 1 - زوال هیبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموى و چه در دوره عباسى، براى خود هیبت و جلالى داشت، ولى در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت و خلافت همچون گویى به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف مىخواستند پرتاب مىکردند، و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتى بود، ولى در عین حال هر موقع خطرى از جانب مخالفان احساس مىشد خلفا و اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبى آن خطر نظر واحدى داشتند. 2 - خوش گذرانى و هوسرانى درباریان: خلفاى عباسى در این دوره به خاطر خلأى که بر دستگاه خلافت حکومت مىکرد، به شب نشینى و خوش گذرانى و میگسارى مىپرداختند و دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ اخبار شب نشینیهاى افسانهاى آنان را ضبط نموده است. 3 - گسترش ظلم و بیدادگرى و خودکامگى: ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشیها و خوشگذرانیها جان مردم را به لب آورده بود. 4 - گسترش نهضتهاى علوى: در این مقطع از تاریخ، کوشش دولت عباسى بر این بود که با ایجاد نفرت درجامعه نسبت به علویان، آنها را تارو مارو سازد. هر موقع کوچکترین شبحى از نهضت علویان مشاهده مىشود، برنامه سرکوبى بى رحمانه آنان آغاز مىگشت، و علت شدت عمل نیز این بود که دستگاه خلافت با تمام اختناق و کنترلى که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار مىدید و از این نوع نهضتها سخت بیمناک بود. شیوه علویان در این مقطع زمانى این بود که از کسى نامى نبرند و مردم را به رهبرى «شخص برگزیدهاى از آل محمد» دعوت کنند، زیرا سران نهضت مىدیدند که امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامى «سامرّأ» تحت مراقبت و مواظبت مىباشند و دعوت به شخص معین مایه قطع رشته حیات او مىگردد. این نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامى در آن عصر بود و نسبت مستقیمى با میزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه در دوران حکومت «منتصر» که تا حدى به خاندان نبوت و امامت علاقهمند بود و در زمان او کسى متعرض شیعیان و خاندان علوى نمىشد، قیامى صورت نگرفت. تواریخ، تنها در فاصله سال 219 تا 270 قمرى، تعداد 18 قیام ضبط کردهاند. این قیامها نوعاً با شکست روبرو شده و توسط حکومت عباسى سرکوب مىگشتند. علل شکست قیامها علل شکست این نهضتها و قیامها را از یک سو باید در ضعف رهبرى و فرماندهى این نهضتها جستجو کرد و از طرف دیگر در طرفداران و یاران این رهبران: رهبران نهضتها نوعاً داراى برنامه صحیح و کاملى نبودند و نابسامانیهایى در کار آنها وجود داشت و از طرف دیگر قیام آنها صدر در صد رنگ اسلامى نداشت و از این جهت معمولاً مورد تأیید امامان زمان خود قرار نمىگرفتند. البته گروهى از یاران و طرفداران این قیام ها مردمى مخلص و شیعیان واقعى بودند که تا سر حد مرگ براى اهداف عالى اسلامى مىجنگیدند، ولى تعداد این دسته کم بود و غالب مبارزین کسانى بودند که اهداف اسلامى روشنى نداشتند، بلکه در اثر ظلم و ستمى که بر آنان وارد مىشد، ناراحت شده و در صدد تغییر اوضاع برآمده بودند. این گروه، در صورت احساس شکست و یا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته از اطراف او پراکنده مىشدند. چنانکه اشاره شد، اگر بسیارى از این انقلابها مورد تأیید امامان قرار نمىگرفت، یا به این دلیل بود که صد در صد اسلامى نبودند و در اهداف آنها و رهبران آنها انحرافهایى مشاهده مىشد و یا طراحى و برنامه ریزى آنها طورى بود که شکست آنها قابل پیش بینى بود، و لذا اگر امام آشکارا آنها را تأیید مىکرد، در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هسته اصلى نیروهاى شیعه در معرض خطر قرار مىگرفت. فعالیتهاى مخفى امام آن گونه که جدول مدت حکومت خلفاى عباسى نشان مىدهد، از میان آنان متوکل از همه بیشتر با امام هادى معاصر بوده است؛ ازینرو موضعگیرى او را در برابر امام ذیلاً توضیح مىدهیم: متوکل نسبت به بنى هاشم بد رفتارى و خشونت بسیار روا مىداشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مىنمود. وزیر او «عبدالله بن یحیى بن خاقان» نیز پیوسته از بنى هاشم نزد متوکل سعایت مىنمود و او را تشویق به بد رفتارى با آنان مىکرد. متوکل در خشونت واجحاف به خاندان علوى گوى سبقت را از تمامى خلفاى بنى عباس ربوده بود (5). متوکل نسبت به على - علیه السلام - و خاندانش کینه و عداوت عجیبى داشت و اگر آگاه مىشد که کسى به آن حضرت علاقهمند است، مال او را مصادره مىکرد و خود او را به هلاکت مىرساند (6). بر اساس همین ملاحظات بود که حضرت هادى - علیه السلام -، بویژه در زمان متوکل، فعالیتهاى خود را به صورت سرّى انجام مىداد و در مناسبات خویش با شیعیان نهایت درجه پنهانکارى را رعایت مىکرد. مؤید این معنا حادثهاى است که آن را مورخان چنین نقل کردهاند: «محمد بن شرف» مىگوید: همراه امام هادى - علیه السلام - در مدینه راه مىرفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستى؟ عرض کردم: آرى. آنگاه خواستم از حضرت پرسشى کنم، امام بر من پیشى گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل، براى طرح سؤال مناسب نیست»! (7). این حادثه شدت خفقان حاکم را نشان مىدهد و میزان پنهانکارى اجبارى امام را بخوبى روشن مىسازد. امام هادى - علیه السلام - در بر قرارى ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند، ناگزیر همین روش را رعایت مىکرد و وجوه و هدایا و نذور ارسالى از طرف آنان را با نهایت پنهانکارى دریافت مىکرد. یک نمونه از این قبیل برخورد، در کتب تاریخ و رجال چنین آمده است: «محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مىکنند: اموالى از «قم» و اطراف آن که شامل «خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، براى امام ابوالحسن هادى حمل مىکردیم. در راه، پیک اما در رسید و به ما خبر داد که باز گردیم، زیرا موقعیت براى تحویل این اموال مناسب نیست. ما باز گشتیم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى که فرستاده بود بار کنیم و آنها را بدون ساربان به سوى او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتى که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالى که فرستادهاید، بنگرید! دیدیم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است (8). گرچه روشن نیست که این جریان در زمان اقامت امام در مدینه اتفاق افتاده یا در سامرّأ (چون در سامرأ کنترل و مراقبت، شدیدتر بود)، اما در هر حال نمونه بارزى از ارتباطهاى محرمانه و دور از دید جاسوسان دربارخلافت به شمار مىرود.
وظایف شورای نگهبان:
گزیده توصیههای مقام معظم رهبری به شورای نگهبان
1- صلاحیت داوطلبین باید احراز شودروالِ احراز و تشخیص صلاحیت یک روال همهجایىِ دنیایى است و مخصوص ایران و مخصوص مجلس شوراى اسلامى هم نیست. در همه جا وقتى انسان براى مسئولیتى مأموریت دارد که مسئول معیّن کند، قهراً تفحّص و جستجو مىکند که آیا این شخص صلاحیت دارد یا ندارد؛ این هیچ ارتباط ندارد به اینکه مجلس شوراى اسلامى باشد یا غیر مجلس شوراى اسلامى. بنابراین کار، کار معمولىاى است؛ کارى است که در همه جاى دنیا و پیش همهى عقلاى عالم انجام مىگیرد. 1382/10/24بعضى مىگویند حقّ شهروندىِ انتخاب شدن را نبایستى سلب کرد. حقّ انتخاب شدن، حق شهروندى معمولى مثل حقّ شغل و کسب و کار و ساکن شدن در شهر و راه رفتن در خیابان و خریدن اتومبیل و ... نیست. این یک حقّ شهروندى است که براى دارندهى آن صلاحیتهایى لازم است که این صلاحیتها باید احراز شود. مسئول احرازش هم فقط شوراى نگهبان نیست؛ هم وزارت کشور است، هم شوراى نگهبان، که باید صلاحیتها را احراز کنند. در احراز صلاحیت نامزدها خودِ مردم بهترین افراد هستند و بیشترین مسئولیتها را دارند که وقتى انسانى را احراز صلاحیت کردند، به همدیگر معرفى کنند و آن کسانى که مىتوانند، براى آن شخص امکانات فراهم نمایند، تا انسان صالح بتواند وارد این میدان شود. 1382/09/26 2- منظور از احراز صلاحیت، احراز یقینی علمی نیست!مطلب دیگر این است که ما احراز را حتمى مىدانیم؛ ولى در اینگونه مواقع عادتاً احراز یقینى و علمى ممکن نیست و احرازِ به معناى قیام بیّنه هم تقریباً همینطور است. اگرچه فرمودهاند دو نفر یا سه نفر هم باشند کافى است؛ اما کمتر پیدا مىشود مواردى که دو نفر شاهدِ عادلِ شهادتدهندهى عن حسٍّ بیایند و راجع به مطلبى شهادت دهند. در خیلى از این مسائل، مرزهاى حدس و حس باهم نزدیک است و گاهى حدسیّات با حسیّات مشتبه مىشود؛ بخصوص که در خیلى از حرفها و اظهارات، جاى تفاسیر مختلف وجود دارد؛ یعنى شخصى حرفى زده، وقتى شما به خودش مراجعه مىکنید، مىگوید من منظورم چیز دیگرى بوده است. نمىشود گریبان او را گرفت که ظاهرِ حرفت این است. اگر کسى خلاف ظاهر اراده کرده، یا در آن وقت توجّه به ظاهر نداشته، خلاف شرع که نکرده است. بنابراین «ممکن است» شخصى خلاف ظاهر حرف زده باشد؛ همین ممکن که شد، احتمال وارد مىشود و پایهى شهادت عن حسّ را سست مىکند. بنابراین احراز که مىگوییم، مراد احراز علمى یا احراز شرعى به معناى قیام بیّنه نیست، بلکه مراد احراز عرفىِ ناشى از قرائن و امارات است که باید قرائن و اماراتى قائم شود و انسان با یک اطمینان عرفى به این معنا برسد، که البته ممکن است در هر دو طرف قرائن و امارات وجود داشته باشد؛ مثلًا اگر یک نفر در جایى حرفى زده و در جاى دیگرى هم حرف دیگرى زده که نقطهى مقابل آن حرف است، این هم باید به حساب بیاید و انسان از مجموع و برآیند اینها مطلبى را احراز کند؛ یعنى آن نقاط اثباتکننده هم در کنار نقاطى که به حسب ظاهر، صلاحیتها را نفى مىکند، به حساب آید. 1382/10/24البته ممکن است بعضى سابقهاى داشته باشند که انسان براساس قرائنى که دارد، تأیید مىکند آن سوابق- که الآن مطلوب نیست- از آن اشخاص منقطع شده است. بنابراین انسان باید برطبق وضعیت حال حکم کند. 1382/10/24 3- مراقب باشید حق کسی ضایع نشودمن البته بههیچوجه توصیه نمىکنم که کسى در مقابل افرادى که مىخواهند با قانون گردنکلفتى کنند کوتاه بیاید؛ این را هم به آقایان گفتم، هم به بعضى از کسانى که براى شکایت پیش ما آمدند؛ اما مؤکّداً توصیه مىکنم که مراقب باشید حقّ کسى ضایع نشود؛ چون ردّ صلاحیت چیز کوچکى نیست؛ یعنى اینکه ما کسى را ردّ صلاحیت کنیم و احیاناً صلاحیت داشته باشد. «جرح»، مسألهى خیلى مهمى است. اینطور نیست که بگوییم ما اینطور فهمیدیم؛ نه، باید جوانبش کاملًا دیده و رعایت شود. 1382/10/24 4- احراز صلاحیت با دید صددرصد قانونی باشدرد صلاحیت از دو حال خارج نیست؛ یا رد صلاحیتِ کسى است که طبق قانون صلاحیت دارد- که این غلط است- یا رد صلاحیت کسى است که واقعاً طبق قانون صلاحیت ندارد، که این درست است. نمىشود بهطور مطلق گفت رد صلاحیت خوب است یا بد است. در یک صورت رد صلاحیت خوب است، در یک صورت بد است. باید به مسئولان احراز صلاحیتها توصیه کنیم که با دید صددرصد قانونى و بدون هیچ ملاحظهیى از هیچ طرف نگاه کنند. این، چیزى است که بنده همیشه توصیه مىکنم. 1384/02/19البته کسانى که به عنوان نامزد انتخابات به مردم معرفى مىشوند، معنایش این است که اینها صلاحیت دارند و این معرفى، امضاى صلاحیت اینهاست. دستگاهها بایستى مراقب باشند که این امضاء بیهوده، خلاف و دروغ نباشد. این دروغ گفتن به مردم است؛ هم رد کردنِ آدم صالح، هم پذیرفتنِ آدم ناصالح؛ هر دو بد و هر دو خلاف است. 1382/10/18به نظر من مُرّ قانون خیلى مهم است. البته شما اهل قانون هستید و مىدانید که قانون زبان دارد؛ زبان قانون را باید دانست و حدود قانون را باید کشف کرد. گاهى اوقات کلمات و الفاظ براى بیان آن مغزها و محتواى حقیقىِ قانون کافى نیستند؛ قانونشناسى مثل شماها مىتواند درک کند که واقعاً قانون چه دارد مىگوید. 1370/12/04 5- به جوسازىها ابداً نباید اعتناء کردنظارت شوراى نگهبان در مسائل انتخابات، یکى از مهمترین کارهائى است که انجام مىدهد؛ کار بسیار مهمى است، کار بسیار لازمى است. به جوسازىهائى که علیه این کار مىشود، ابداً نباید اعتناء کرد. البته کار را باید درست انجام داد. به همان اندازه که کار مهم است، به همان اندازه سلامت کار مهم است. یعنى باید معیارها را درست فهمید، و فقط بر اساس این معیارها قبول کرد یا رد کرد. از این معیارها نباید تخطى شود، کوتاهى هم نباید بشود، غفلت هم نباید بشود. 1386/04/20اگر نظارت شوراى نگهبان نباشد، و اگر تأیید صحت انتخابات به وسیلهى شوراى نگهبان انجام نگیرد، اصل این انتخابات زیر سؤال خواهد رفت و اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ چه انتخابات مجلس، چه انتخابات خبرگان، چه انتخابات ریاست جمهورى، و هر انتخاباتى که نظارت آن بر عهدهى شوراى نگهبان است. این وظایفِ یکى از دیگرى مهمتر، همه بر دوش شوراى نگهبان گذاشته شده است. 1386/04/20 6- در نظارت بر کار ناظران دقت مضاعف داشته باشیدالبته وظیفهى شوراى نگهبان خیلى سنگین است. این وظیفه را باید در حدّ مقدور با کمال دقّت و با رعایت حدّ اکثر عدل و انصاف انجام دهد و بر کار نظّار نظارت کند. آنچه که آقایان نظّار انجام مىدهند، به نام شوراى نگهبان تمام مىشود و از لحاظ مسئولیت الهى هم علىالظّاهر با مسئولیت بزرگواران این مجموعه انجام خواهد شد. این باید موجب شود که دقّت و توجّه را مضاعف کنید. 1374/11/14 7- به اعتراضات قانونی رسیدگی شودممکن است کسانى اشکالات و اعتراضاتى را بر مجارى گوناگون امور در انتخابات ثبت کرده باشند و اعتراض داشته باشند، که البته، راههاى قانونى وجود دارد. رسیدگى به اینها حتماً باید انجام بگیرد... من درخواست میکنم از آقایان مسئول در وزارت کشور و همچنین در شوراى نگهبان که به این موارد دقیقاً رسیدگى کنند. اگر چنانچه بعضى از اشکالات مقتضىِ این هست که پارهاى از صندوقها بازشمارى بشود، اشکالى ندارد. حالا مثلاً یک مورد را آقایان ذکر کردند که آن شخص گفته که رأى فلان نامزد این تعداد است، بعد در شمارش تعداد دیگرى معرفى شده؛ خیلى خوب، کارى ندارد؛ صندوقهاى مورد اشکال را، یا به طور تصادفى تعدادى از صندوقها را بازشمارى کنند؛ خودِ نمایندگان ستادها هم حضور داشته باشند و ببینند، تا اطمینان کامل براى همه حاصل بشود. 1388/03/26اگر کسانى شبهه دارند و مستنداتى ارائه میدهند، باید حتماً رسیدگى بشود؛ البته از مجارى قانونى؛ رسیدگى فقط از مجارى قانونى. بنده زیر بار بدعتهاى غیرقانونى نخواهم رفت. امروز اگر چهارچوبهاى قانونى شکسته شد، در آینده هیچ انتخاباتى دیگر مصونیت نخواهد داشت. بالاخره در هر انتخاباتى بعضى برندهاند، بعضى برنده نیستند؛ هیچ انتخاباتى دیگر مورد اعتماد قرار نخواهد گرفت و مصونیت پیدا نخواهد کرد. بنابراین همه چیز دنبال بشود، انجام بگیرد، کارهاى درست، بر طبق قانون. اگر واقعاً شبههاى هست، از راههاى قانونى پیگیرى بشود. قانون در این زمینه کامل است و هیچ اشکالى در قانون نیست. همانطور که حق دادند که نامزدها نظارت کنند، حق دادند که شکایت کنند، حق دادند که بررسى بشود. 1388/03/26
شنیده بودم که جمعه ها می امد و می نشست به روی صندلی ساده که سفید بود و به پارچه ای شبیه کفن که آن هم انسان را یاد خدا و معاد می انداخت...
وقتی روضه خوان می خواند:
مثال کسی که شاهد کوچه و درب و سیلی است گریه می کرد و به پیشانی خود میزد...
وقتی صحبت از اسیری حضرت زینب (س) میشد تا به حالت سجده خم میشد و گریه می کرد...
روحت شاد ای کسی که نشناختمت و نمی شناسمت...
و حیف و صد حیف که از دست من رفتی...
دلم برایت خیلی تنگ شده است... خیلی ... خیلی...
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد / باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
پرواز آدمی نتیجه ی دوری از گناه است!
علت پرواز ایشان این بود که گناه نمیکرد، زیرا گناه که در لسان روایات و آیات به آن وزر گفته میشود موجب سنگینی انسان میشود و پرواز را غیرممکن میکند.
هدف اصلی انسان از اندوختن علم، خدایی شدن و تکامل است و فقه شرط لازم برای حرکت ظاهری انسان است، اما برای یافتن خدا و باطن این علم رسا نیست
اموات ناظر براعمال هستند !
فرزند آیت الله بهجت بیان کردند :من امسال مدتی در نجف بودم و در آنجا هرشب به نیت ایشان یاسین می خواندم اما چند شب وقت نکردم، تا اینکه هفته گذشته فردی به منزل ما آمد و گفت : من بعد از خواندن دعاهایی ایشان را در خواب دیدم و آیت الله بهجت فرمودند : به علی بگویید یاسین من را بفرستد .با اینکه ایشان وفات کرده اند اما معلوم است که بر مسائل اشراف دارند .
کرامتی عجیب از مرحوم حضرت آیت الله بهجت«رضواناللهتعالیعلیه»
حجت الاسلام محمد هادی مفتح، فرزند شهید مفتح که از اساتید برجسته حوزه علمیه قم و موسس رادیو معارف است روزی در کلاس درس در حوزه علمیه قم این خاطره شنیدنی را تعریف کرد:
روزی خدمت آیت الله بهجت رسیدم، از قبل برای زیارت ایشان در منزلشان وقت گرفته بودم. خودم را به آنجا رساندم اما دیدم وزیر آموزش و پرورش وقت جناب آقای مظفر و گروهی خدمت آیت الله بهجت رسیده اند. من ناراحت شدم و در اطاقی دیگر با آقازاده ایشان نشستم و صحبت کردند.
وقتی میهمانان منزل حضرت آقا را ترک کردند، در اندرونی خدمت آیت الله بهجت رسیدم ولی دیگر قصد نداشتم مسأله ام را با ایشان مطرح کنم و به همین خاطر مباحث دیگری را مطرح کردم. ولی آقای بهجت جواب سوالاتی که به خاطر آنها به منزل ایشان رفته بودم را بدون طرح سوال آنها از سوی من پاسخ دادند و گفتند: حرف هایی که ما می زنیم قبل از این که بیان کنیم به گوش امام زمان عج الله می رسد.
استاد مفتح می فرمودند من از این مسأله خوشحال و متعجب شدم. ایشان گفتند این جریان برای من در سال 1377 رخ داد..
1- ایمان به خدا،انقلاب اسلامی،قانون اساسی و مردم
2- عزت،حکمت،مصلحت،در اداره کشور
3- دارای روحیه مقاوم در برابر دشمن
4- برخورداری از تهذیب اخلاقی و نپرداختن به حواشی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادواره سرتیپ پاسدار شهید حاج حبیب لک زائی
چهارده توصیه حیات بخش از آیت الله دهکردی
رمضان ماه مسابقه
تبریک
اینگونه نهی از منکر کنید
شهدای هفتم تیر
بازخوانی حادثه 6 تیر 60 (ترور مقام معظم رهبری)
گل صداقت
شناخت امام حسین علیه السلام واجب است.
بار الها درد را درمان توئى
[عناوین آرشیوشده]